کتاب همراه : دانستنیهای مهدویت 1 و 2

نرم افزار دانستنیهای مهدویت نسخه 1 و 2 نرم افزاری کامل که قابل اجرا در تمامی تلفن های همراه با قابلیت جاوا میباشد. نسخه 1 و 2

نــام نــرم افـــزار: دانستنیهای مهدویت نسخه 1 و 2
سیستم عامل : جاوا
حجم نرم افــزار : 1466کیلو بایت
لـــــینـک مــنبع : مذهبی ها

دانلود از لینک مستقیم


نرم افزار اسلامی : عاشق ترين معشوق

نرم افزار عاشق ترين معشوق نرم افزاری کامل که قابل اجرا در تمامی سیستم عامل های کامپیوتری میباشد. نسخه 1
امكانات نرم افزار :
مقالات
پيامكهاي علوي
اشعار مدح مولا
كتابهاي رايانه
صوتي و تصويري
نرم افزارهاي موبايل
زيارت انلاين و ..

نــام نــرم افـــزار: عاشق ترين معشوق
سیستم عامل : کامپیوتر
حجم نرم افــزار : 2999کیلو بایت
لـــــینـک مــنبع : مذهبی ها
لـــــینـک سازنده : گفتگوي ديني

دانلود از لینک مستقیم


مجموعه با موضوع کتب امام زمان (عج)- کتب عربی شیعه
کتاب اول : حضرت مهدی (عج) فروغ تابان ولایت
کتاب دوم : داستان هایی از امام زمان (عج)
کتاب سوم : چشم به راه مهدی (عج)
معجم احاديث الامام المهدي ج 1 موسسة المعارف الاسلامية
معجم احاديث الامام المهدي ج 2 موسسة المعارف الاسلامية
معجم احاديث الامام المهدي ج 3 موسسة المعارف الاسلامية
معجم احاديث الامام المهدي ج 4 موسسة المعارف الاسلامية
معجم احاديث الامام المهدي ج 5 موسسة المعارف الاسلامية
شناخت كوتاه از حضرت مهدى(عج)
نام: محمّد.
پدر: امام حسن عسكرى(ع).
مادر: نرجس.
القاب: حجت ، خاتم ، صاحب الزّمان ، قائم ، منتظَر ، و از همه مشهورتر مهدى.
شكل: چون ستاره درخشان نورانى ، و داراى خالى سياه بر گونه راست .
زاد روز: شب نيمه شعبان 255 ، هنگام طلوع فجر.
زادگاه: شهر سامراء.
غيبت صغرى: از سنّ پنج سالگى به مدّت 69 سال.
نمايندگان: چهار نفر از شخصيّت هاى شيعه به نامهاى:
1 ــ ابو عمرو ، عثمان بن سعيد بن عمرو عمرى اسدى ، وكيل و نماينده پيشين امام هادى و امام عسكرى عليهما السّلام.
2 ــ فرزند او ، ابو جعفر ، محمد بن عثمان بن سعيد ، در گذشته 304.
3 ــ أبوالقاسم ، حسين بن روح بن ابى بحر نوبختى ، در گذشته 326.
4 ــ ابوالحسن على بن محمد سمرى ، در گذشته 329.
محل اقامت نامبردگان بغداد ، و كليّه امور شيعيان و خواسته ها و نامه هاى آنان به وسيله اين چهار نفر انجام و ردّ و بدل مى شد و آرامگاه آنان نيز در بغداد مشهور است.
غيبت كبرى: با در گذشت چهارمين نماينده و سفير آن حضرت از سال 329 آغاز گرديد و تا به هنگام فرمان الهى مبنى بر اجازه ظهور و قيام آن بزرگوار ، همچنان ادامه خواهد داشت.
هنگام ظهور: آنگاه كه منادى حقّ از جانب آسمان ندا دهد: حقّ با آل محمّد است. نام مهدى بر سر زبانها افتد، مردم دلباخته او شوند و از كسى جز او سخن نگويند.
محل ظهور: مكّه معظّمه.
محل بيعت ( تعهّد مردم در پيروى از امام ): مسجدالحرام ، ميان ركن و مقام.
نشانى: فرشته اى از بالاى سر او فرياد مى زند: اين مهدى است ، او را پيروى كنيد.
يادگار أنبياء: انگشتر سليمان در انگشت او ، عصاى موسى در دستش ، و بطور خلاصه آنچه خوبان همه دارند او تنها دارد.
ياران: سيصد و سيزده نفر ( به عدد اصحاب بدر ) ، افرادى باشند كه هسته مركزى زمامدارى او را تشكيل دهند و در حقيقت كارگردانان اصلى قيام مهدى(ع) ، و كارگزاران درجه اوّل انقلاب جهانى اسلام خواهند بود كه از اطراف جهان به دور حضرتش گرد آيند.
روش حكومتى: بر اساس قرآن و سيره پيامبر(ص) و امامت اميرمؤمنان(ع).
شعاع و دامنه حكومت: سراسر جهان را فرا گيرد و زمين را از عدل و داد پر كند در حالى كه از جور و ستم پر شده باشد.
مركز حكومت: مسجد كوفه ، ــ مركز خلافت و حكومت جدّ بزرگوارش على(ع) ــ .
چگونگى پيروزى بر دشمنان: همانند پيروزى جدّ عالى مقامش پيامبر اكـرم(ص) بر كافران و مشركـان ، خداوند او را با گـروههاى منظّم هزاران نفرى از فرشتگان كه از آسمان فرود می آيند و كه داراى نشان مخصوص بودند مدد می هد و نيز در جبهه هاى جنگ ياريش می كند ، آنچنان كه مؤمنان را در حال شكست در بدر و ديگر جبهه هاى فراوان و روز تاريخى حنين يارى و پيروز فرمود و در جنگ احزاب ، رعب و وحشت در دل كفار و مشركان فرو ريخت.
مدت زمامدارى: روايات كه ـ اكثراً مربوط به اهل تسنّن است ـ در اين باره باختلاف سخن گفته ، امّا به عقيده شيعه خدا آگاه است.
وزير و معاون: عيسى(ع) از آسمان فرود آيد و به عنوان وزير با حضرتش همكارى نمايد.
بركات حكومت و رهبرى او: درهاى خير و بركت از آسمان به روى مردم گشوده شود، عمرها به درازا كشد، مردم همه در رفاه و بى نيازى بسر برند، شهرها همه بر اثر آبادانى و سرسبزى به هم پيوسته گردند ، آنچنان كه مسافران را به برداشتن توشه نيازى نخواهد بود، و اگر زنى يا زنانى تنها از مشرق به مغرب روند كسى را با آنها كارى نباشد.
راه شناخت مهدى (عليه السلام)
براى شناخت حضرت مهدى (عليه السلام) و ويژگى هاى شخصى و كيفيت غيبت و ظهور او هيچ وسيله اى بهتر از آيات شريفه قرآن كريم و روايات معصومين (عليهم السلام)نيست. با اينكه در اين زمينه و با اتكاى به همين آيات و روايات، بيش از هزار كتاب و رساله نوشته شده است بازهم به طور يقين مى توان گفت كه در تمامى آنها، جز بخش كوچكى از معارف مربوط به اين آخرين ذخيره الهى، تبيين نشده است. زيرا ابعاد وجودى او را ـ همچنان كه در باره اميرالمؤمنين (عليه السلام)فرموده اند ـ كسى جز خدا و پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم)به تمام و كمال نشناسد. و باز كلام خدا و پيامبر و اهلبيت را هركسى به درستى فهم نتواند كرد.
علاوه بر اين، خاصيت دوران غيبت است كه نمى توان مطمئن بود كه همه فرمايشات آنان به ما رسيده باشد.
با اين همه، آنچه در پى مى آيد تنها مرورى بر پاره اى عناوين و ذكر نمونه هايى در هر باب است. بسان بر گرفتن قطره هايى از دريايى بى كرانه، كه گفته اند:
آب دريا را اگر نتوان كشيد***هم به قدر تشنگى بايد چشيد
اسامى و اوصاف و القاب حضرت مهدى عليه السلام
مرحوم ثقة الاسلام نورى در بيان اسماء شريفه امام عصر (عليه السلام)، با استناد به آيات و روايات و كتب آسمانى پيشين و تعبيرات راويان و تاريخ نگاران تعداد يكصد و هشتاد و دو اسم و لقب براى حضرت مهدى(عليه السلام)ذكر مى كند و مدّعى است كه در اين مقام، از استنباط هاى شخصى و استحسان هاى غير قطعى خوددارى نموده است كه در غير اين صورت چندين برابر اين اسماء و القاب، قابل استخراج از كتب مختلفه بود. كه از آن جمله است:
محمّد، احمد، عبداللّه، محمود، مهدى، برهان، حجّت، حامد، خلف صالح، داعى، شريد صاحب، غائب، قائم، منتظر و... .
كنيه هاى آن حضرت عبارتند از:
ابوالقاسم (هم كنيه پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم))، ابوعبداللّه، اباصالح كه مرحوم نورى ابو ابراهيم، ابوالحسن و ابوتراب را نيز از كنيه هاى ايشان شمرده است.
در اينجا به ذكر پاره اى عناوين و صفات كه در ضمن زيارتهاى مختلفه و ادعيه مربوط به حضرت مهدى (عليه السلام) مورد تصريح قرار گرفته است اشاره داريم، با اين اميد كه دقّت و تأمّلى در آنها، ما را با شئونات مختلفه آن بزرگوار آشنا ساخته و مقاماتى را كه غالباً از لسان معصومين(عليهم السلام) در ضمن اين دعاها و زيارتها براى امام دوازدهم(عليه السلام)بر شمرده شده براى مان روشن تر سازد.
قابل ذكر اينكه تمام اين عناوين و اوصاف بطور خاص در مورد حضرت مهدى(عليه السلام)وارد گرديده، اگرچه بسيارى از آنها در مورد ساير امامان بزرگوار اسلام(عليهم السلام)نيز مى تواند مصداق داشته باشد.
ديگر اينكه، آنچه ذكر مى شود نه به ادّعاى اسم يا لقب آن حضرت، بلكه به عنوان بهرهورى از تعابير موجود در نصوص زيارت و دعاست، اعم از اينكه واژه اى مفرد يا جمله اى توصيفى باشد.
بقيّة اللّه: باقيمانده خدا در زمين.
خليفة اللّه: جانشين خدا در ميان خلايق.
وجه اللّه: مظهر جمال وجلال خدا، سمت و سوى الهى كه اولياى حق رو به او دارند.
باب اللّه: دروازه همه معارف الهى، درى كه خدا جويان براى ورود به ساحت قدس الهى، قصدش مى كنند.
داعى اللّه: دعوت كننده الهى، فرا خواننده مردم به سوى خدا، منادى راستين هدايت الى اللّه.
سبيل اللّه: راه خدا، كه هركس سلوكش را جز در راستاى آن قرار دهد سر انجامى جز هلاكت نخواهد داشت.
ولى اللّه: سر سپرده به ولايت خدا و حامل ولايت الهى، دوست خدا.
حجة اللّه: حجّت خدا، برهان پروردگار، آن كس كه براى هدايتِ در دنيا، و حسابِ در آخرت به او احتجاج مى كنند.
نور اللّه: نور خاموشى ناپذير خدا، ظاهر كننده همه معارف و حقايق توحيدى، مايه هدايت رهجويان.
عين اللّه: ديده بيدار خدا در ميان خلق، ديدبان هستى، چشم خدا در مراقبت كردار بندگان.
سلالة النّبوّة: فرزند نبوّت، باقيمانده نسل پيامبران.
خاتم الاوصياء: پايان بخش سلسله امامت، آخرين جانشين پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم).
علم الهدى: پرچم هدايت، رايت هميشه افراشته در راه اللّه، نشان مسير حقيقت.
سفينة النّجاة: كشتى نجات، وسيله رهايى از غرقاب ضلالت، سفينه رستگارى.
عين الحيوة: چشمه زندگى، منبع حيات حقيقى.
القائم المنتظر: قيام كننده مورد انتظار، انقلابى بى نظيرى كه همه صالحان چشم انتظار قيام جهانى اويند.
العدل المشتهر: عدالت مشهور، تحقق بخش عدالت موعود.
السيف الشاهر: شمشير كشيده حق، شمشير از نيام بر آمده در اقامه عدل و داد.
القمر الزّاهر: ماه درخشان، ماهتاب دلفروز شبهاى سياه فتنه و جور.
شمس الظلاّم: خورشيد آسمان هستى ظلمت گرفتگان، مهر تابنده در ظلمات زمين.
ربيع الأنام: بهار مردمان، سر فصل شكوفايى انسان، فصل اعتدال خلايق.
نضرة الأيّام: طراوت روزگار، شادابى زمان، سرّ سرسبزى دوباره تاريخ.
الدين المأثور: تجسّم دين، تجسيد آيين بر جاى مانده از آثار پيامبران، خودِ دين، كيان آيين، روح مذهب.
الكتاب المسطور: قرآن مجسّم، كتاب نوشته شده با قلم تكوين، معجزه پيامبر در هيئت بشرى.
صاحب الأمر: دارنده ولايت امر الهى، صاحب فرمان و اختياردار شريعت.
صاحب الزمان: اختيار دارِ زمانه، فرمانده كل هستى به اذن حق.
مطهّر الأرض: تطهير كننده زمين كه مسجد خداست، از بين برنده پليدى و ناپاكى از بسيط خاك.
ناشر العدل: برپا دارنده عدالت، بر افرازنده پرچم عدل و داد در سراسر گيتى.
مهدى الامم: هدايتگر همه امّت ها، راه يافته راهنماى همه طوايف بشريت.
جامع الكَلِم: گردآورنده همه كلمه ها بر اساس كلمه توحيد، وحدت بخش همه صفها.
ناصر حق اللّه: ياريگر حقِ خدا، ياورِ حقيقت.
دليل ارادة اللّه: راهنماى مردم به سوى مقاصد الهى، راه بلد و راهبر انسانها در راستاى اراده خداوند.
الثائر بأمر اللّه: قيام كننده به دستور الهى، بر انگيخته به فرمان پروردگار، شورنده بر غير خدا به امر خدا.
محيى المؤمنين: احياگر مؤمنان، حياتبخش دلهاى اهل ايمان.
مبير الكافرين: نابود كننده كافران، درهم شكننده كاخ كفر، هلاك كننده كفار.
معزّ المؤمنين: عزّت بخش مؤمنان، ارزش دهنده اهل ايمان.
مذلّ الكافرين: خوار كننده كافران، درهم شكننده جبروتِ كفر پيشگان.
منجى المستضعفين: نجات دهنده مستضعفان، رهايى بخش استضعاف كشيدگان.
سيف اللّه الّذى لاينبو: شمشير قهر خدا كه كندى نپذيرد.
ميثاق اللّه الّذى أخذه: پيمان بندگى خدا كه از بندگان گرفته شده.
مدار الدهر: مدار روزگار، محور گردونه وجود، مركز پيدايش زمان.
ناموس العصر: نگهدارنده زمان، كيان هستى دوران.
كلمة اللّه التامه: كلمه تامّه خداوند، حجّت بالغه الهى.
تالى كتاب اللّه: تلاوت كننده كتاب خدا، قارى آيات كريمه قرآن.
وعداللّه الّذى ضمنه: وعده ضمانت شده خدا، پيمان تخلّف ناپذير الهى.
رحمة اللّه الواسعة: رحمت بى پايان خدا، لطف و رحمت بى كرانه پروردگار رحمت گسترده حق.
حافظ اسرار رب العالمين: نگهبان اسرار پروردگار، حافظ رازهاى ربوبى.
معدن العلوم النبويّه: گنجينه دانش هاى پيامبرى ـ خزانه معارف نبوى.
نظام الدين: نظام بخش دين.
يعسوب المتقين: پيشواى متقين.
معزّ الاولياء: عزت بخش ياران.
مذلّ الأعداء: خوار كننده دشمنان.
وارث الانبياء: ميراث بر پيامبران.
نور ابصار الورى: نور ديدگان خلايق.
الوتر الموتور: خونخواه شهيدان.
كاشف البلوى: بر طرف كننده بلاها.
المعد لقطع دابر الظلمه: مهيّا شده براى ريشه كن كردن ظالمان.
المنتظر لاقامة الأمت و العوج: مورد انتظار براى از بين بردن كژيها و نادرستى ها.
المترجى لازالة الجور و العدوان: مورد آرزو براى بر طرف كردن ستم و تجاوز.
المدّخّر لتجديد الفرائض و السنن: ذخيره شده براى تجديد واجبات و سنن الهى.
المؤمّل لاِحياء الكتاب وحدوده: مورد اميد براى زنده ساختن دوباره قرآن و حدود آن.
جامع الكلمة على التقوى: گرد آورنده مردم بر اساس تقوى.
السبب المتصل بين الأرض و السماء: واسطه بين آسمان و زمين، كانال رحمت حق بر خلق.
صاحب يوم الفتح و ناشرراية الهدى: صاحب روز پيروزى و بر افرازنده پرچم هدايت.
مؤلف شمل الصلاح و الرضا: الفت دهنده دلها بر اساس رضايت و درستكارى.
الطالب بدم المقتول بكربلا: خونخواه شهيد كربلا.
المنصور على من اعتدى عليه وافترى: يارى شده عليه دشمنان وافترا زنندگان.
المضطرّ الّذى يجاب اذا دعى: پريشان و درمانده اى كه چون دعا كند دعايش مستجاب شود.
1 ـ شبيه پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم):
حضرت مهدى (عليه السلام) سيمايى چون سيماى پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) دارد، در رفتار و گفتار و سيرت نيز شبيه و همانند اوست.
اميرالمؤمنين (عليه السلام) روزى به امام حسين (عليه السلام) نظر افكنده به اصحاب خود فرمودند:
«در آينده خداوند از نسل او مردى را پديد مى آورد كه همنام پيامبر شماست و در ويژگيهاى ظاهرى و سجاياى اخلاقى به او شباهت دارد.»
2 ـ زيبا و خوش صورت:
زيبايى اگر به اعتدال و تناسب اعضاى چهره، يا به گيرايى نگاه و نورانيّت صورت و جذّابيّت آن باشد، همگى در وجود نازنين يادگار پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) به وديعت نهاده شده است.
3 ـ گشاده پيشانى:
پيشانى بلند و گشاده اش بر هيبت و وقار چهره زيبايش مى افزايد، و چنان نورى بر چهره و جبين او پيداست كه سياهى موهاى سر و محاسن شريفش را تحت الشعاع قرار مى دهد.
4 ـ ميانه قامت:
قامتى نه دراز و بى اندازه و نه كوتاه بر زمين چسبيده دارد، بلكه اندامش معتدل و ميانه است.
5 ـ داراى دو خال مخصوص:
خالى بر چهره دارد كه برگونه راستش همچون دانه مُشكى ميان سفيدى صورتش مى درخشد و خالى ديگر بين دو كتفش متمايل به جانب چپ بدن دارد.
در باره شمايل ظاهرى امام زمان(عليه السلام) پاره اى صفات ديگر از مجموعه روايات وارده در اين باب مى توان بدست آورد:
* آن حضرت رنگى سپيد، كه آميختگى مختصرى با رنگ سرخ دارد.
* از بيدارى شب ها، چهره اش به زردى مى گرايد.
* چشمانش سياه و ابروانش بهم پيوسته است و در وسط بينى او بر آمدگى كمى پيداست.
* ميان دندانهايش گشاده و گوشت صورتش كم است.
* ميان دو كتفش عريض است و شكم و ساق او به اميرالمؤمنين(عليه السلام)شباهت دارد.
* در وصف او وارد شده: «المهدىّ طاووس اهل الجنّة. وجهه كالقمر الدّرى عليه جلابيب النور».
«حضرت مهدى(عليه السلام) طاووس اهل بهشت است، چهره اش مانند ماه درخشنده است و گويا جامه هايى از نور بر تن دارد.»
«اللّهم ارنى الطّلعة الرّشيدة والغرّة الحميدة واكحل ناظرى بنظرة منّى اليه».
«بار خدايا ! آن جمال بارشادت و پيشانى نورانى ستايش شده را، به من بنمايان، و چشمم را به نگاهى به او، سرمه كن».
**میلاد یگانه منجی عالم بشریت بر شیعیان راستین مبارکباد**
**میلاد یگانه منجی عالم بشریت بر شیعیان راستین مبارکباد**
**میلاد یگانه منجی عالم بشریت بر
شیعیان راستین مبارکباد**
![]() | ![]() | ![]() | ![]() | ![]() | ![]() |
اشاره
آخرین حجت خدا، فرزند امام حسن عسکری علیه السلام و بانویی از نوادگان شمعون، حواری عیسی مسیح علیه السلام در پانزدهم شعبان چشم به جهان گشود تا رحمت و لطف الهی از چشمه سار وجود او در جهان جاری شود و حضورش بنیان استواری هستی باشد. او به امر خدا و به حکمت حکیمانه اش برای درامان ماندن از آزار دشمنان و نیز به دلیل آنچه ما از آن ناآگاهیم، از نظرها غایب شد تا روزی که شرایط ظهورش حاصل شود، از پس پرده های غیبت بیرون آید و با دم الهی اش، روح تازه ای به کالبد خسته خلقت بدمد، دین خدا را زنده سازد و حکومت الهی را بر سرتاسر جهان برقرار کند. به امید آمدنش دست به دعا برمی داریم و از خدا می خواهیم تا آن روز، ما را از راه او دور نسازد و از معرفت او بی نصیب مگذارد.
آغاز راه، شناخت بیشتر
انسان، مسافر جاده زمان است و باید که راه سفر را بپیماید. حال اگر راهنما غایب است و دست ما از دامنش کوتاه؛ چاره، نشستن و نرفتن نیست. باید رفت و راه کمال را پیمود، هرچند راه یافتن سخت تر می شود و خطر به بی راهه افتادن بیشتر، ولی نشستن و فروماندن، چاره نیست. باید دوران غیبت را شناخت، معرفت امام را به دست آورد و از وظایف و بایدها و نبایدها آگاه شد. به جای نشستن، باید بیشتر کوشید. بی گمان، آن خورشید غایب از نظر نیز ما را رها نمی کند.

مناظره محمد بن عبدالوهاب با خدا
مناظره محمد بن عبدالوهاب
با خدا


خداوند متعال: و إذ قلنا للملائکه اسجدوا لآدم فسجدوا الا ابليس ابي و استکبر و کان من الکافرين (بقره /34) ؛
هنگامي که به ملائکه گفتيم براي آدم سجده کنيد , همه سجده کردند جز ابليس که امتناع کرد و تکبر ورزيد و از کافرين بود.
محمد بن عبدالوهاب:خدايا اين شرک است که تو به ملائکه فرمان داده اي آدم را سجده کنند . چرا مردم را به سجده بر آدم وادار مي کني ؟
خداوند متعال :و رفع ابويه علي العرش و خرُّوا له سُجدا و قال يا ابت هذا تأويل روياي من قبل قدجعلها ربي حقا (يوسف/100) ؛
يوسف پدر و مادرش را بر تخت نشاند و برادران يوسف پيش او به سجده افتادند . يوسف گفت : اي پدر! اين تأويل خواب من است که پيش از اين ديده بودم و خداوند آن را محقق ساخت.
محمد بن عبدالوهاب :خدايا چرا پيامبرت يعقوب و يوسف بايد اجازه دهند که برادرانش پيش او سجده کنند . برادران يوسف مشرک شده اند و قتل شان واجب . يعقوب و يوسف بايد آن ها را مي کشتند.
خداوند متعال :و إذ جعلنا البيت مثابه للناس و أمنا و اتخذوا من مقام ابراهيم مصلي (بقره/125) ؛
[به ياد بياوريد] هنگامي که ما کعبه را محل بازگشت مردم و محلي امن قرار داديم. [براي تجديد خاطره] مقام ابراهيم را محل عبادت خود قرار دهيد .
محمد بن عبدالوهاب:خدايا چرا گفته اي مقام ابراهيم را محل عبادت خود قرار دهيد . چرا مکان يک بشر را محل عبادت خود قرار مي دهي ؟ اين شرک است . هيچ بشري به هيچ وجهي نبايد دخلي در عبادت تو پيدا کند. چرا يک بيابان نامربوط به بشر را محل عبادت خود قرار ندادي که مقام ابراهيم را محل عبادت خود قرار دادي ؟ اين باعث مي شود مردم ياد بگيرند و محل اولياي ديگري چون رسول خدا(ص) و علي (رض) و... را محل عبادت خود قرار دهند . اين ها همه شرک است .
خداوند متعال:في بيوت أذن الله ان ترفع و يذکر فيها اسمه يسبح له فيها بالغدو و الآصال(نور/36) ؛
خانه هايي که خداوند اذن داده که بالا برده شود و در آن ها اسم خداوند برده شود که براي او صبح و شب تسبيح بگويند .
محمد بن عبدالوهاب :خدايا ! چرا تو اذن داده اي که خانه هايي محل عبادت قرار گيرند؟ در آن صورت مردم مي آيند در قبر رسول الله (ص) نماز مي گذارند که اين خانه رسول خدا بوده است . چون رسول الله در تفسير اين آيه گفته اين خانه ها خانه هاي پيامبر است و خانه هاي علي و فاطمه هم از افضل ترين اين خانه ها است . مردم مي آيند در اين خانه ها عبادت مي کنند و مشغول نماز مي شوند . محل قبر علي و فاطمه را هم چون پيامبرت گفته که خانه هاي آن ها هم از خانه هاي مأذون است , محل عبادت قرار مي دهند. اين ها همه شرک است .
خداوند متعال :ما من شفيع الا من بعد إذنه ذالکم الله ربکم فاعبدوه افلا تذکرون(يونس/3)؛
هيچ شفاعت کننده اي وجود ندارد مگر پس از اذن خداوند . اين خداي شما است آن را پرستش کنيد . آيا به ياد نمي آوريد؟ .
خداوند متعال:و کم من مَلَک في السماوات لاتغني شفاعتهم شيئا الا من بعد أن يأذن الله لمن يشاء و يرضي (نجم/26) ؛
چه بسيارند فرشتگاني در آسمان که شفاعت شان هيچ سودي ندارد جز پس از آنکه خداوند اذن بدهد براي کساني بخواهد و راضي گردد.
خداوند متعال :و لا تنفع الشفاعه عنده الا لمن أذن له (سبأ/23) ؛
شفاعت سودي ندارد جز براي کسي که اذن داده شده باشد .
محمد بن عبدالوهاب:خدا چرا استثنا کرده اي که جز براي کسيکه اذن شفاعت داده شود . بايد بگويي به هيچ وجه شفاعتي در کار نيست و هيچ کسي نمي تواند شفيع باشد . اينکه تو استثنا کرده اي سبب مي شود برخي از پيامبر و اوليايت بخواهند او را نزد تو شفاعت کنند . اين شرک است که از غير خدا شفاعت بخواهي .
خداوند متعال :قالوا يا ابانا استغفر لنا ذنوبنا انا کنا خاطئين (يوسف /97)
قال ساستغفر لکم ربي انه هو الغفور الرحيم (يوسف/98) ؛
برادران يوسف گفتند : اي پدر براي گناهان ما از خدا طلب بخشش کن. يعقوب گفت : بزودي براي شما طلب آمرزش مي کنم از خداي خود که او بخشنده مهربان است.
محمد بن عبدالوهاب :ديدي گفتم اگر اجازه بدهي مردم بلافاصله طلب شفاعت مي کنند . اين برادران يوسف پدر خود را شفيع قرار دادند و از تو طلب آمرزش کردند. اين شرک است .
خداوند متعال:يا ايها الذين آمنوا اتقوا الله و ابتغوا اليه الوسيله و جاهدوا في سبيله لعلکم تفلحون(مائده /35) ؛
اي مومنان از خدا بترسيد و بسوي او وسيله اي بجوييد و در راه خدا کوشش کنيد باشد که به رستگاري برسيد.
محمد بن عبدالوهاب :خدايا ! چرا امر کرده اي که مومنان به نزد تو وسيله بجويند. آنان بايد مستقيما نزد تو مراجعه کنند نه که نزد شفيعي رفته او را وسيله اي جهت تقرب به تو قرار دهند. اين شرک است که مردم به غير تو مراجعه کنند.
خداوند متعال :اذهبوا بقميصي هذا فألقوه علي وجه ابي يأت بصيرا وأتوني باهلکم اجمعين(يوسف/93)
فلما أن جاء البشير القاه علي وجهه فارتد بصيرا قال الم اقل لکم اني اعلم مالا تعلمون (يوسف96) ؛
يوسف گفت : اين پيراهن مرا ببريد و آن را بر صورت پدرم بياندازيد تا بينا شود و تمام اهل خود را بياوريد. وقتي قاصد رسيد پيراهن را به صورت يعقوب انداخت و يعقوب بينا شد. و يعقوب گفت مگر من نگفتم من چيزي مي دانم که شما نمي دانيد.
محمد بن عبدالوهاب :خدايا ! چرا اين آيه را آورده اي . پيراهن که هيچ تأثيري ندارد . اينکه پيراهني بتواند چشم نابينا را بينا کند نادرست است و اين باعث خواهد شد مردم به ضريح پيامبر و اولياي تو چشم بمالند و از پيامبر و اوليا شفاطلب کنند چون فکر مي کنند وقتي پيراهن يوسف بتواند چشم يعقوب را بينا کند , ضريح رسول خدا(ص) که افضل انبياء است حتما اين کار را مي تواند انجام دهد. درحاليکه درخواست شفا از غير خدا شرک است و مشرک واجب القتل
خداوند متعال:و کذالک اعثرنا عليهم ليعلموا أن وعد الله حق و ان الساعه لا ريب فيها إذ يتنازعون بينهم أمرهم فقالوا ابنوا عليهم بنيانا ربهم اعلم بهم . قال الذين غلبوا علي امرهم لنتخذن عليهم مسجدا(کهف/21) ؛
و اين چنين مردم را متوجه حال آن ها کرديم تابدانند که وعده خداوند در مورد رستاخيز حق است. و در پايان جهان و قيام قيامت شکي نيست . در آن هنگام که ميان خود نزاع داشتند ؛ گروهي مي گفتند: بنايي بر آنان بسازيد(تابراي هميشه از نظر پنهان شوند و از آن ها سخن نگوييد که ) پروردگارشان از وضع آن ها آگاه تر است . ولي آن ها که از راز شان آگاهي يافتند (و آن را دليلي بر رستاخيز ديدند) گفتند : مامسجدي در کنار مدفن آن ها مي سازيم (تا خاطره آنان فراموش نشود).
محمد بن عبدالوهاب :خدا يا چرا اين داستان را نقل کردي . وقتي هم نقل کرده بودي بايد آن را شديدا رد مي کردي . چرا از کنار بناي مسجد بر قبر بدون هيچ انکار و ردي گذشتي در حاليکه در آيه بعدي که مردمان بعدا در مورد تعداد اصحاب کهف اختلاف خواهند کرد , بدنبال نقل داستان فرموده اي : فلاتمار فيهم الا مراءا ظاهرا ؛ بدون دليل در مورد آن ها حرف نزنيد. اينجا کار جدال کنندگان را تقبيح کرده اي اما آن جا کار بناکنندگان مسجد را تقبيح نکرده اي . در حاليکه بناي مسجد بر قبر ها شرک است .
خداوند متعال :ان الذين آمنوا و عملوا الصالحات اولئک هم خير البريه (بينه /7) ؛
کساني به خدا و رسولش ايمان آورده و اعمال صالح انجام مي دهند , آن ها بهترين مخلوقاتند.
محمد بن عبدالوهاب :
خدا يا پيامبرت گفته : منظور از خير البريه در اين آيه علي و شيعيانش هستند . چرا تو اين آيه را فرموده اي در حاليکه شيعيان کافر هستند و مشرک و آن ها واجب القتل هستند در حاليکه تو آن ها را بهترين مخلوقات دانسته اي .
منبع:سایت راسخون
شیعیان عربستان

الف) فرقه وهابیت
بهتر است برای شناخت وضعیت شیعیان این منطقه، ابتدا آموزه های فرقه وهابیت را که مذهب رسمی این کشور است، بررسی کنیم. طرز تلقی وهابی ها از شیعه، در رفتارها و کنش هایی که در برابر شیعیان از خود نشان می دهند، تأثیر می گذارد.بنیانگذار فرقه وهابیت، محمد بن عبدالوهاب است و شعار اصلی این فرقه، بازگشت به اسلام سلف، با ردّ هر گونه شرک و خرافات می باشد. وهابی ها خود را الموحّدون می دانند و بنابراین، هیچ کدام از گرایش ها و فرقه های اسلامی دیگر را نپذیرفته، همه آن ها را مشرک برمی شمارند. آنان با عقل (در فهم تعالیم اسلامی) مخالفت نموده، فلسفه، اجتهاد و تفسیر قرآن را رد می کنند و بیش از فرقه های دیگر به شیعیان عناد می ورزند. به اعتقاد آنان، احترام شیعیان به اماکن مقدس، شرکت به شمار آمده، آن را تکفیر می کنند و همواره با تعدی به آرامگاه ائمه اطهار، خشم شیعیان را برمی انگیزند.
تجاوز از ظواهر دین به هر صورت و عنوان که انجام گیرد، از نظر آن ها محکوم است. از این رو، هم مخالف جدّی عرفا، صوفیه و فلاسفه اند، و هم مخالف شسیعه.(1)
دکترین توحیدی خشک و انعطاف ناپذیر وهابی ها، احترام شیعیان به اعقاب حضرت علی علیه السلام و حضرت فاطمه ی زهرا علیهاالسلام و زیارت شیعیان از مزار شهدا برای درخواست شفاعت از آنها را تحمل نمی کرد. وهابی ها، این قبیل مراسم را گناه کبیره «شرک» تلقی می کردند.(2)
اما،
گرایش ضد شیعی بسیاری از مخالفین کنونی، خصوصاً وهابیون و سلفیّه، نتیجه فهم نادرست پیشینیان آنهاست (در یکسان انگاشتن باطنیان و اسماعیلیان با کل شیعه)؛ و متأسفانه این سوء فهم، هنوز هم ادامه دارد. جالب این جاست که اکثر این مخالفان، هنوز درک نکرده اند که شیعه را فرقه های مختلفی است که برخی از آن ها به شدت انحرافی اند و نه تنها مورد قبول اثنی عشریه نیستند؛ بلکه مورد طعن و لعن و تکفیر نیز هستند که بهترین نمونه اش، غلات اند که فقهای شیعه به نجاست آن ها فتوا داده اند. ...
محکومیت شیعه در بعد سیاسی، از نظر آنان این است که شیعه به پیروی از احکام قرآن و سنت رسول صلی الله علیه و آله و سلم، و ائمه اطهار علیهم السلام، در برابر قدرت حاکم که مجری احکام اسلام نیست و حاکمیت کشور اسلامی را در دست دارد و آن را غصب نموده است، ایستاده اند.(3)
به واقع می توان گفت آموزه های سیاسی- مذهبی تشیع، بیش از هر فرقه ی دیگر، تعالیم وهابیت را به چالش می کشد. بر این اساس، تضادها و تناقضات دیدگاهی، در بعد اجتماعی با محرومیت ها و آزار و اذیت شیعیان، نمود عینی پیدا کرده است.
كتب مرتبط با شناخت فرقه ضاله بهايت
نقد و برسی فرقه ضاله بهائیت1 | نقد و برسی فرقه ضاله بهائیت 2 | نقد و برسی فرقه ضاله بهائیت 3 |
تاريخچه پيدايش باب و بهائيت1 | تاريخچه پيدايش باب و بهائيت2 | تاريخچه پيدايش باب و بهائيت3 |
آقاي عبدالله ، عبدا لله باش و نه عبدالشیطان ، آن هم عبد " شیطان بزرگ"

ملك عبدالله در ديدار با وزير دفاع فرانسه گفته است: «دو كشور در جهان هستند كه شايستگي و لياقت موجوديت را ندارند، يكي ايران و ديگري اسرائيل»...ملكعبدالله و برادرانش رسما «بارانداز تروريست» درست كردهاند و براي مقابله با شيعيان از هيچ اقدامي فروگذار نميكنند.
فيگارو خبري را از عبدالله پادشاه عربستان منتشر كرد كه در نوع خود بيسابقه است؛ ملك عبدالله در ديدار با وزير دفاع فرانسه گفته است: «دو كشور در جهان هستند كه شايستگي و لياقت موجوديت را ندارند، يكي ايران و ديگري اسرائيل».
هرزگوييهاي پادشاه عربستان درباره ايران نشاندهنده ضمير بيمار فردي است كه نه جايگاه خود را ميداند و نه مقام سخن را. چرا كه اگر او اندكي – تنها اندكي – فهم مناسبي از اسلام و سيره حضرت رسول(ص) داشت به عنوان يك مسلمان، همكيشان خود را در برابر «كافر حربي» اينگونه مورد تعريض قرار نميداد.
اين نشان ميدهد كه او نه تنها از حكومتداري چيزي نميداند كه فاقد درك اسلامي و انساني از موقعيت خود و موقعيت اسلام است. رنجي كه او و ديگر سران عرب از موقعيت ويژه انقلاب اسلامي با رهبري امام خميني(ره) در 30 سال گذشته ميبرند قابل درك است زيرا پرچم رهبري جریان اسلامگرایی را از دست آنها ستاند و آنان را به همان گوشه حرمسراها و لعبتكدههاي خود نشاند.
كينه آنها كينه منافع نيست كه آنان از بابت منافع مادي در 30 سال گذشته به واسطه تحريمهاي غرب و آمريكا بر عليه ايران حسابي پروار شدند و آخور آباد كردند ، كينه آنها، كينه قدرت سياسي و رهبري هويت اسلامي است.
عربستان وقتي ميبيند بهرغم حسابهاي انباشته از دلارهاي نفتي نميتواند سياستهاي خود را در لبنان، عراق، افغانستان و در جاي جاي خاورميانه پياده كند و همه جا ايران بسان خاري در چشم آنان عمل ميكند و طرحها و ترفندهاي آنان را باطل ميسازد، به عقده حقارتي دچار ميشود كه راهي جز درشتگوييهاي نامعقول ندارد تا بتواند حداقل ضمير آشوبزده خود را تسكين دهد.
اكنون همه ميدانند كه ملك عبدالله براي تضعيف دولت عراق هزينه تروريستها در اقصي نقاط دنيا را ميپردازد تا با آمدن به عراق و ناامن كردن آن و حمله به مراكز و اماكن مقدس شيعيان به تفرقه و نقار در بين ملت عراق و سرنگوني حكومت قانوني عراق بپردازد.
ملك عبدالله از طريق يكي از برادرانش و با تشكيل بنيادي به ظاهر خيريه در مصر، اردن و كشورهاي حاشيه جنوبي خليجفارس و پاكستان و افغانستان به تروريستها كمك ميكند تا با رفتن به عراق به امور خرابكارانه بپردازند.
او از اين راه و با كمك علماي وهابي به افرادي كه با اين كارها آسيب ميبينند وعده بهشت! و به خانوادههاي آنان وعده دلارهاي بسيار ميدهد.
ملكعبدالله و برادرانش رسما «بارانداز تروريست» درست كردهاند و براي مقابله با شيعيان از هيچ اقدامي فروگذار نميكنند. اگر اين شاه واشنگتني و ديگر سران عرب به جاي مقابله با شيعيان به فكر اتحاد مسلمانان بودند اكنون وضعيت غزه و فلسطين بدين شكل نبود و دشمنان اسلام تا بدين پايه گستاخ نميشدند.
اما در تفكر منجمد سران عربستان حمله به شيعيان اوليتر از اتحاد و يكپارچگي اسلامي است و اين را عملا و علنا هم مطرح ميكنند و شيعيان را با مشکل مواجه مي سازند مخصوصا از نوع شيعه ايراني كه در 30 سال گذشته با وجود آنهمه دشمني اعراب نه تنها به زانو در نيامد بلكه توانست قدرت خود را هم گسترش بدهد و بسياري از دولتهاي عربي را به چالش بكشد و این در حالی است که قاطبه علمای عقل اندیش و اسلام شناس اهل سنت ، بر دوری از تفرقه و همدلی همه فٍرَق اسلامی تاکید و تصریح دارند.
حجم كمكهاي مادي و معنوي حاکمان عرب به صدام نه چيزي است كه آنها پنهان كنند و نه مسئلهاي است كه از چشم ايرانيان دور مانده باشد. آنهمه كمك براي چه چيزي صورت گرفت؟ آيا آن زمان هم مسئله هستهاي در كار بود؟ آيا ايران انقلابي منافع مادی آنها را تهديد كرده بود؟ چرا شيوخ عرب سياستهاي خود را براساس ساعت واشنگتن تنظيم ميكنند؟
يادش به خير امام خميني(ره) که ميگفت اسلام اينها، «اسلام آمريكايي» است، آنوقتها هنوز ابعاد اين سخن امام به عينه آشكار نشده بود ولي حالا چيزي نيست كه در پرده مانده باشد و كسي نداند كه «اسلام ناب آمريكايي» يعني چه.
با اين حال و مزيد اطلاع ملك عبدالله بايد گفت افتخار ايران و ايراني اين است كه با همه اختلافها و گرايشها و سليقهها و گروهها در برابر دشمن وطن و متاجسران به خاك پاك ايران لحظهاي درنگ نخواهند كرد و جواب شايستهاي به كساني كه آرزوي حذف موجوديت ايران را دارند خواهند داد. زيرا اين مردم مفتخرند كه خود حاكم خود باشند نه ايالت اسلامي غيرمختار آمريكا.
آقاي
عبدالله ، عبدا
لله باش و نه عبدالشیطان ، آن هم عبد " شیطان بزرگ" و حداقل از سرنوشت
صدام كه او نيز آرزوی نابودی ایران را داشت درس بگير و مهملات خود را
واگويه نكن!
منبع :عصرایران
دانلود چند سوره از تلاوت های سالهای نه چندان دور استاد جواد فروغی (دوران نوجوانی)
دانلود چند سوره از تلاوت های سالهای نه چندان دور استاد جواد فروغی (دوران نوجوانی)
این قرائت هارو به سختی در اینترنت پیدا کردم و در اینجا جمع آوری کردم امیدوارم مورد استفاده قرآن دوستان قرار بگیره.
سوره تکویر به سبک استاد عبدالباسط
سوره تکویر به سبک استاد سعید مسلم
دانلود آهنگ های بیکلام دفاع مقدس---- سری چهارم
دانلود آهنگ های بیکلام دفاع مقدس---- سری چهارم
.
.
.
.
دانلود آهنگ های بیکلام دفاع مقدس---- سری سوم
دانلود آهنگ های بیکلام دفاع مقدس---- سری سوم
.
.
.
.
دانلود آهنگ های بیکلام دفاع مقدس---- سری (2)
دانلود آهنگ های بیکلام دفاع مقدس---- سری دوم
.
.
.
.
دانلود در ادامه مطلب....
دانلود آهنگ های بیکلام دفاع مقدس سری (1)
امیدوارم برایتون مفید باشه
.
.
.
.
.
.
دانلود در ادامه مطلب....
نقش قوه سامعه در آموزش قرآن كريم
كليد واژه ها: قوه سامعه, سمع و بصر, آموزش قرآن, حفظ قرآن.
1.مقدمه
قرآن كريم از آغاز نزول خود, قلوب خيل مشتاقان را به سوي فراگيري خود كشيده است و تعليم حكيمانه پيامبر اكرم(ص) و معلم بزرگ قرآن, مكتب استوار فرا گرفته و به ديگران آموخته اند. مسلمانان, يكي پس از ديگري قرآن را فراگرفته و به ديگران آموخته اند. تعليم و ترويج قرآن كريم از همان آغاز و در زماني كوتاه, شورآفريني و آثار شگرف خود را نشان داده است و مسلمانان در قرائت و فراگيري معارف قرآني, خود را قرين توفيق مي يافته اند. آموزش رسول گرامي اسلام(ص) داراي ويژگي ها و اركاني بوده كه اگر در زمانهاي ديگر نيز فراهم آيد, همان آثار گذشته را خواهد داشت. هر زماني قرائت و تعليم قرآن كريم فاقد شورآفرين و سهولت و اثر بخشي اوليه بود, بايد دانست كه مانع و خللي در راه فراگيري حفظ قرآن بروز كرده است و آن مانع را بر اثر مداقه فراوان بايد جست و بر طرف كرد.
در كشور جمهوري اسلامي ايران در طول بيست سال گذشته بي وقفه با تهيه و عرضه انواع و اقسام شيوه نامه هاي آموزشي قرآن كريم در سطوح و مراكز گوناگون رسمي و غير رسمي مواجه بوده ايم. اين نوآوريها كه اغلب دلسوزانه ومخلصانه است, هم اكنون نيز ادامه دارد. تعيين ميزان اقتران اين شيوه ها به موفقيت و مطلوبيت ره آورد آنها, نيازمند تحقيق جداگانه اي است. جاي تحقيقي كارشناسانه از اين دست خالي است؛ لكن نظري اجمالي به آنچه در محافل تعليم و ترويج رسمي و غيررسمي قرآن كريم مي گذرد, وضعيتي را نشان ميدهد كه با كمال مطلوب فاصله اي فراوان دارد.
اين درحالي است كه با رفتن به سراغ مبدأ فراگيري قرآن كريم در حال حاضر مقايسه آن با شيوه تعليم قرآن كريم در زمان پيغمبر اكرم(ص), تفاوتي آشكار و تعيين كننده مي يابيم كه عبارت از اهميت دادن زمان آن حضرت به نقش شنوايي يا«سمع» و بي توجهي به آن در حال حاضر است. چيزي كه به كارگيري صحيح آن مورد تاكيد آيات و روايات و دانش بشري نوين است؛ ولي متاسفانه در حال حاضر جايگاه شايسته و واقعي خود به كناري نهاده شده است. در اين تحقيق كوشيده شده نقش و اهميت «سمع» در حد مجال و از ديدگاه سه منبع مذكور مورد بررسي قرار گيرد.»
2. جايگاه قوه سامعه در آيات قرآن كريم
در آيات قرآن كريم, به صراحت در مورد به كارگيري «سمع» در امور آموزشي سخن گفته نميشود؛ اما نحوه تعبير قرآن كريم در مورد مقوله «سمع» به صورتي است كه ما را متوجه اهميت و جايگاه اين حس در ادراك و فراگيري مي كند. يكي از شيوه هاي بيان قرآن كريم در مورد « سمع» تقديم آن بر «بصر» در موانع گوناگون است؛ مانند:« قل هوالذي أنشاكم و جعل لكم السمع و الابصار و الافئدة قليلاً ما تشكرون[ملك/23[؛ بگو: او كسي است كه شما را پديد آورد و گوش و چشم و دل برايتان قرار داد. اندكي سپاس مي گزاريد».
3. اهميت سمع از ديدگاه حديث
اهميت سمع در احاديث نيز مورد تاكيد قرار گرفته است. امام رضا(ع) در روايتي به صراحت, گوش را دروازه قلب مي خواند؛ آنجا كه ميفرمايد:
... فملك الجسد القلب و حصن الجسد و حرزه الاذنان. لايدخلان علي الملك الا ما يوافقه لانهما لا يقدران ان يدخلا شيئاً حتي يوحي الملك اليها فاذا اوحي الملك اليها لترك الملك منصتاً الملك حتي يسمع فيه فيجيبه بما يريد فيترجم عنه اللسان بادوات كثيرة؛ فرمانروايي بدن انسان, قلب است و حزر و حصار آن گوشهايند. اين دو بر پادشاه چيزي را وارد نميكنند كه با آن موافق نباشد؛ زيرا پيش از اشاره پادشاه به آن دو نمي توانند, چيزي را وارد سازند و اگر پادشاه به آن دو اشاره كند, پادشاه خود سراپا گوش خواهد شد تا به آنچه مايل است, پاسخ دهد و زبان نيز با ابزارهاي فراواني آن را تعبير و تفسير مي كند[1].
در حديثي از حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام, نيز چنين نقل شده است:
رأس العلم التواضع و بصره البرائة من الحسد و سمعه الفهم و لسانه الصدق و قلبه حسن النية, و عفله معرفةاسباب الامور[2].
در اين بخش از حديث كه دراينجا نقل شده است, ضمن تشبيه اركان مختلف علم به هر يك از اعضاي بدن,«فهم» به مثابه « گوش علم» دانسته شده است.
4. حكمت تقديم«سمع» بر «بصر» در قرآن كريم
بدون شك فهم بشري قادر به احاطه كامل بر حكمتهاي آيات و عبارات قرآن كريم نيست؛ لكن از آنجا كه همه ما به تدبر در قرآن كريم امر شده ايم, بايد در حد توان و ظرفيت خويش در حكمت آيات قرآني انديشه كنيم. تدبر در آيات مختلفي كه در آنها الفاظ و مفاهيم سمع و بصر آمده, اين نكات را بدست ميدهد:
الف - «سمع» دروازه قلب است. حسي كه رابطه مستقيم با قلب و روح انساني دارد, حس شنوايي است[3]. دروازه بودن گوش براي قلب, امري است كه در روايت, چنانكه خواهيم ديد, مورد تصريح قرار گرفته است. رابطه خاص اين دو مقوله از آيات قرآني نيز به نحو بارزي قابل استظهار است. اين رابطه حتي در آياتي كه «قلب», «سمع»,«بصر» در آنها كنار يكديگر و با هم آمده, محفوظ ملحوظ است؛ چنانكه مي فرمايد:
« ختم الله علي قلوبهم و علي سمعهم و علي ابصارهم غشاوة[بقره/7]؛ خدا بر دلها و گوششان مهر نهاد و بر چشمانشان پرده اي است.»
«أفرأيت من اتخذ الهه هويه و أضله الله علي و ختم علي سمعه و قلبه و جعل علي بصره غشاوة, فمن يهديه من بعد الله أفلا تذكرون[جاثيه/23]؛ آيا او را كه خواهش خود را خداي خويش ساخت و خدا او ار از روي آگاهي گمراه كرد و برگوش و قلبش مهر نهاد و بر چشمش پرده زد, ديدي؟ چه كسي پس از خدا او را راهنمايي خواهد كرد؟ آيا پند نمي گيريد؟»
در آيه زير ارتباط قلب و سمع به صورتي زيبا و با رعايت اين ظرافت بيان شده است. اين آيه از قلب شروع مي شود و به«سمع» منتهي مي گردد:
« أولم يهد للذين يرثون الارض من بعد اهلها أن لو نشاء أصبناهم بذنوبهم و نطبع علي قلوبهم فهم لايسمعون[اعراف/100]؛ آيا براي آنان كه زمين را پس از ساكنانش به ارث مي برند, آشكار نشد كه اگر مي خواستيم به سبب گناهانشان به عذاب گرفتارشان مي كرديم و بر دلهايشان مهر مي زديم؛ چنانكه كه نشنوند؟»
ارتباط ياد شده در آيه زير به نحوي قابل مشاهده است.« ان في ذلك لذكري لمن كان له قلب او القي السمع و هو شهيد»[ق/37]؛ به راستي در آن پندي است براي كساني كه دلي دارند يا درحالي كه شاهدند, گوش فرا مي دهند».
در بسياري از آيات نام« سميع» بر ديگر نامهاي الهي (عليم, بصير و قريب) مقدم آمده اند.
5. به كارگيري گوش و زبان در فراگيري قرآن در ميان اصحاب
از عبدالله مسعود روايت شده است كه گفت:« بر پيامبر هفتاد سوره از قرآن را خواندم و قرائت آنها را از دهان او فرا گرفتم؛ در حالي كه زيد ˝ ذو ذو آبتين˝(داراي دو دسته موي بافته بر روي سر؛ يعني بچه) بود و با كودكان بازي مي كرد و بقيه قرآن را بر بهترين اين امت و عادلترين آنان از لحاظ قضاوت پس از پيامبر امت, يعني علي بن ابيطالب قرائت كردم»[4].
شيوه « سمعي» تعليم قرآن كريم, يكي از ويژگي هاي تعليم نبوي بوده و اين موضوع در طول قرن ها ادامه يافته است. با توجه به آنچه درباره نحوه جمع قرآن و ميزان آشنايي مردم با هنر خواندن و نوشتن گذشت, روشن مي گردد, اهميتي كه به اين جنبه داده ميشده, در محروميت مردم از سواد و نبود نوشت افزار ريشه نداشته است؛ همچنانكه تا قرنها بعد و تا همين ازمنه اخير, فراواني لازم نوشت افزار در بسياري جاها, نقش قوه سامعه را از بين نبرده است. هر جا نيز اين نقش و اهميت, مورد كم توجهي قرار گرفته, دير يا زود آثار منفي به دنبال داشته است.
گفته ميشود, يكي از دلايل محروميت دوباره اندلس(اسپانياي فعلي) از اسلام, آن بود كه اعراب فاتح به منظور تسريع قرآن آموزي و نيز اجبارسازي آن, براي نخستين باز از شيوه روخواني استفاده كردند. در نتيجه, مسلمانان نوآموز آن سامان, قرآن را زماني فرا مي گرفتند كه اهميت لازم را نيافته بودند و روش كارا و زنده تعليم قرآن معمول كردند. در نتيجه, مسلمانان نوآموز آن سامان, قرآن را زماني فرا مي گرفتند كه اهميت لازم را نيافته بودند و روش كارا وزنده تعليم قرآن, جاي خود را به شيوه اي ناكار آمد داد[5].
دكتر محمد سالم محسين, محقق پركار عرب, كتاب محققانه اي به نام« معجم حفاظ القرآن عبر التاريخ» تدوين كرده و در آن, شرح حال بيش از چهارصد حافظ قرآن را آورده است. بيشتر اين گروه تا قرن پنجم و شمار كمتري تا قرن نهم زيسته اند. تمامي آن گروه در قرائت سماعي از استاد خود با هم مشتركند و قرآن را از اين طريق فراگرفته اند. دكترسالم محسين, استادان قرائت هر يك را ذكر كرده است. بررسي زندگي تك تك اين حفّاظ , نشان مي دهد كه اخذ سماعي قرائت و عرضه آن, همواره وجود داشته و وفور وسايل كتابت در قرون متمادي, به جايگاه اصيل آن, لطمه اي وارد نساخته است. همچنين آنچه از مطالعه اين كتاب بدست مي آيد, اين است كه اين گروه در اصل قاريان و مقريان قرآن ناميده مي شدند و اطلاق «حافظ» برآنان, نسبت به مصطلحات قبلي جديدتر است[6].
«غانم قَدُّوري حمد» نيز در كتاب « رسم المصحف» شيوه فراگيري اصحاب پيامبر اسلام را نقل دهان به دهان قرآن كريم مي شمارد. اين مطلب د ركتاب « تاريخ القرآن و غرائب رسمه و حكمه»نيز به چشم مي خورد[8]. در واقع نه فقط عادت اهل قرآن در طول تاريخ بر اخذ سماعي قرآن كريم استوار بوده است, بلكه فراگيري صحيح قرآن راهي جز اين ندارد.
6. اهميت و جايگاه سمع در امر آموزش از ديدگاه دانش بشري
دانش بشري نيز به فراخور پيشرفت خود توانسته است, به برخي از رمزها و رازهاي شنوايي و جايگاه بلند آن در آموزش دست يابد. محمد عثمان نجاتي د ركتاب خود با عنوان«علم النفس في حياتنا اليوميه» درباره علل تقديم سمع بر بصر در آيات قرآن كريم, به ذكر مواردي از ديدگاه دانش بشري پرداخته است. وي مي گويد:
1.گوش در ادراك حسي و يادگيري و تحصيل علوم از چشم مهمتر است. زيرا يادگيري زبان و تحصيل علوم در صورت از دست دادن بينايي براي انسان امكان پذير است؛ ولي اگر شنوايي از دست برود, يادگيري زبان و تحصيل دانش مشكل خواهد بود. يكي از دلايلي كه نشان دهنده اهميت تاثير گوش در ادراك و آموزش است[8], اين است كه قرآن را به تنهايي كنار عقل ذكر كرده است تا بفهماند, ميان گوش و عقل رابطه محكمي وجود دارد:
«و قالوا لو كنّا نسمع أو نعقل كنا في اصحب السعير[ملك/10]؛ و گفتند: اگر گوش فرا ميداديم يا انديشه مي كرديم, درميان آتشيان نبوديم».
همچنين در بسياري از آيات قرآن «سمع» به معناي فهم و تدبر به كار رفته است؛ نظير:
« و انّا سمعنا الهدي آمنا به[جن/13]؛ و ما چون هدايت را دريافتيم, به آن گرويديم».
«و نطبع علي قلوبهم فهم لا يسمعون[اعراف/100]؛ و بر دلهايشان مهر مي نهيم؛ چنان كه نفهمند».
2. حس شنوايي به طور مستقيم و بدون هيچ فاصله اي پس از تولد به كار مي افتد؛ زيرا نوزاد, به محض تولد مي تواند صداها را بشنود؛ حال آنكه ديدن اشيا براي او به طور واضح پس از گذشت مدتي ممكن ميشود.
3. حس شنوايي وظيفه خود را هميشه و بدون توقف انجام ميدهد؛ در حاليكه حس بينايي, گاهي از انجام وظيفه باز مي ايستد؛ مثل وقتي كه انسان مي خوابد؛ اما صدايي شديد مي تواند, او را از خواب بيدار كند. به همين دليل است كه خداوند, در داستان اصحاب كهف ذكر كرده است كه برگوشهاي آنان مهر زديم تا در خواب عميق فرو روند و هيچ صدايي نتواند بيدارشان كند.
«فضربنا علي آذانهم في الكهف سنين عدداً»[كهف/11].
4. حس شنوايي(گوش) همه وقت و همه جا چه در روشنايي و چه در تاريكي مي شنود؛ اما حس بينايي(چشم) تنها درروشنايي مي بيند[9].
در اينجا ذكر يك نكته بي مناسب نيست و آن, اين كه قرآن گوش را به صورت مفرد ذكر ميكند؛ ولي چشم را در اكثر آيات به صورت صيغه جمع (ابصار) مي آورد. اين خود يكي از نشانه هاي اعجاز در روش قرآن است.
حس سامعه صداهايي را كه از تمام جهات ميرسد, دريافت مي كند؛ در حاليكه چشم فقط وقتي مي تواند ببيند كه انسان خواسته باشد و چشم را به طرف چيزي كه مي خواهد به آن بنگرد, بگرداند[10] واگر در مكاني, افرادي جمع باشند و صدايي به وجود آيد, همگي تقريباً همان صدا را به طور يكسان مي شنوند. در صورتي كه همين عده يك چيز را از زواياي مختلف مي توانند ببينند؛ به همين دليل ديدنشان نسبت به آن چيز به طور يكسان و شبيه هم نخواهد بود. نيز ممكن است, آنان در همان لحظه در جهتي كه به آن مي نگرند, اشياي مختلفي را ببينند. علاوه بر اين, هر گاه صدايي كه به طور مستقيم از جايي به سمت ما مي آيد, امواج صوتي آن در يك زمان به هر دو گوش مي رسد و شدت تاثير بر پرده هر دو گوش يكسان است؛ اما اگر به چيزي كه در برابر ما قرار دارد بنگريم, صورتي كه از آن بر شبكيه چشم راست نقش مي بندد با آنچه كه در شبكيه چشم چپ نقش مي بندد, فرق دارد؛ چون چشم راست اشيا را از طرف راستشان مي بيند؛ حال آنكه چشم چپ آنها را از طرف چپشان مينگرد[11].
تحقيقات جديد فيزيولوژيك نيز ثابت كرده است كه نوزاد در برابر صداهاي بلند عكس العمل نشان مي دهد؛ ولي در مقابل صداهاي كوتاه و ضعيف بي تفاوت است. اين تحقيقات همچنان روشن كرده است كه تا ماه ششم ولادت شكل اشيا در چشم نوزاد به صورت واضح ظاهر نمي شود؛ زيرا رشد ساختمان شبكيه چشم, تنها در پايان شش ماهه اول تولد كامل مي شود.
مصطفي محمود, نويسنده مصري نيز درباره دقيق تر و پيچيده تر بودن دستگاه شنوايي نسبت به دستگاه بينايي مي نويسد:« دستگاه شنوايي مي تواند, مفاهيم مجرد را نظير موسيقي درك و در حالت تداخل نغمه هاي گوناگون در يكديگر, هريك از آنها را به تنهايي و جدا از ديگري تميز دهد. همانگونه كه مادر مي تواند در يك لحظه صداي گريه فرزندش را ميان انبوهي كودك ديگر تشخيص دهد»[12].
ويژگي مهم ديگري كه همچنان گوش را در مرحله برتر قرار مي دهد, قابليت كارآيي اين دستگاه عجيب, حتي در زماني است كه انسان در خواب به سر مي برد. پژوهشگران دانشگاه«جان هاپكتز» درنشست انجمن عصب شناسي آمريكا در« مينيالوپيس» اعلام كردند كه دو ناحيه در جلوي مغز قادر است, مشخص كند كه آيا يك صدا نمايانگر بروز مشكل است يا نه. محقق اين طرح مي گويد:« مغز, موقعي كه ما خوابيده ايم, هوشيار است. وي توانسته است, ناحيه هوشيار را در مغز مشخص كند. اين ناحيه بر اثر صداهايي كه موقع انجام آزمايشها به گوش مي رسد, تحريك ميشود. از اين دو ناحيه در بالاي گوش وناحيه ديگر در بالاي چشم قرار گرفته است.
ناحيه جلوي مغز با ناحيه استدلال مغز, در ارتباط است. اين قسمت از مغز در موقع خواب اصوات را مي شنود و صداها را تصفيه مي كند و سرو صداي بي خطر را مانند صداي هواپيما از صداي خطرناك مثل شكستن شيشه تشخيص ميدهد. اين تحقيق همچنين ثابت مي كند, موقع بيداري تنها ناحيه اطراف گوش نسبت به صداها هوشيار است؛ اما موقع خواب قسمت ديگر نيز وظيفه شنيدن را به عهده مي گيرد»[13].
7. نقش قوه سامعه در حافظه
در حافظه انسان نيز نقش قوه سامعه بالا و ممتاز است؛ با اين توضيح كه به طور كلي حفظ هرگونه معلومات د رحافظه طي سه مرحله صورت مي گيرد:1.رمزگرداني؛2. اندوزش؛3. بازيابي.
رمزگرداني تنها به معناي به حافظه سپردن اطلاعات نيست؛ بلكه عبارت از اندوختن آنها به شكل معين يا به صورت رمزي معين در حافظه است. پژوهش نشان ميدهد كه مي توان اطلاعات را به يكي از اين صورت ها د رحافظه كوتاه مدت رمزگرداني كرد: يا ديداري است, از قبيل تصوير ذهني حروف, كلمات و ارقام يا صوتي است, مانند صداي نامهاي موارد مزبور و يا بخشي از آن مبتني بر تداعي معاني ميان موارد مذكور است, با وجود اين وقتي سعي مي كنيم اطلاعات را از راه مرور ذهني(rehersal)- يعني تكرار پياپي آنها در ذهن- فعال نگاه داريم, به نظرمي رسد, رمز صوتي را ترجيح مي دهيم. حتي اگر براي مواد كلامي از رمز ديداري نيز استفاده كنيم, اين رمز به سرعت محو مي شود و رمز صوتي جاي آن را مي گيرد[14].
8. اهميت به كارگيري قوه سامعه در تعليم و تعلّم قرآن كريم
پس از آن چه درباره جايگاه خاص قوه سامعه و اهميت آن در امر آموزش و فراگيري معلومات و ارتباط مستقيم آن با قلب بيان شد, نوبت توجه به آن در بعد عمل, در امر تعليم و تعلم قرآن كريم ميرسد.
بنا كردن بنيان پر اهميت آموزش قرآن كريم بر شنوايي, آثار و بركات فراواني دارد. يكي از اين موارد زير نفوذ گرفتن مستقيم قلب, مركز فرماندهي وجود انساني و به دست دادن آموزشي زنده و پويا است. دستاورد ديگر رخت بر بستن هراس هايي است كه از غلط خواندن قرآن دامنگير خيل مشتاق قرآن آموز شده و مي شود و حتي خيل عظيمي از ايشان را از محافل و مجالس تعليم وترويج قرآن طرد مي كند.
القاي آيات قرآن كريم به قرآن آموز بايد به صورت سمعي باشد و اين القا چندان تكرار گردد كه آيات قرآن كريم بر دل قرآن آموز نقش بندد و تا زمان عدم تحقق كامل اين حالت, بصر نبايد استعمال و كاربرد بيابد.
در چنين روشي باسواد و بي سواد, كوچك و بزرگ, زن و مرد, همه و همه يكسان و در يك صف مي توانند به فراگيري آيات قرآن بپردازند؛ آيات آن را زمزمه كنند و با انواع مشتقها در تبديل علائم نوشتاري رسم الخطهاي زبان حاضر به علائم صوتي- كه جز يك روخواني كم اثر و بريده از روح و قلب را به دست ميدهد- مواجه نباشند.
شايد به اين نكته نيز كمتر توجه كرده ايم كه به كارگيري روخواني قرآن كريم و وا داشتن قرآن آموز به كلنجار رفتن در ابتداي كار با انواع و اقسام علايم و حروف و زير و زبر, به غلط خواندن وي منجر ميشود و تصحيح قرائت وي توسط مربي, معلم, داور و جز آنان, آثار بسيار سوئي را در اعماق روح و جان وي برجا خواهد گذاشت و در بلند مدت, وي را به سمت لكنت زبان و افسردگي[15] و فرار از قرآن و اسلام سوق خواهد داد.
همچنان كه اشاره شد, به كارگيري قوه سامعه و بلكه اولويت دادن به آن, امري بوده كه در طول قرن ها در سراسر علم پهناور اسلام مورد عمل بوده و هم اكنون نيز در بسياري از مناطق نظير كشورهاي آفريقايي كه قرآن كريم به صورت سنتي تدريس ميشود, به كارگرفته ميشود. دركشور عزيز ما نيزتا چند دهه پيش, يعني هنگام رونق مكتبخانه هاي سنتي اين روش وجود داشت و مكتبخانه ها توانستند, به نحوي بسيار مطلوب با كمترين امكانات ميراث غني و عظيم فرهنگي مانند قرآن كريم و ديوان حافظ و گلستان سعدي و جز آن را به كودكان ديروز و گواه عملكرد و ميزان موفقيت اين مكتبخانه هايند؛ مراكزي كه با ورود نظام جديد آموزشي به همراه بسياري از گنجينه هاي عظيم ملي و فرهنگي ديگر از ميان رفت.
http://shefa-qoran.blogfa.com/
استاد عبدالعزيز محمد حصان
نشستی ديگر از سلسله نشستهای واكاوی ابعاد فنی تلاوتهای قرآن مشاهير قراء مصر بعدازظهر ديروز، ششم مردادماه، با بررسی تلاوتهای قرآن استاد «عبدالعزير محمد حصان» در سالن شورای خبرگزاری ايكنا برگزار شد.
در این نشست متخصصان و كارشناسان قرآنی كشورمان همچون «عباس سليمی»، «سيد محسن موسویبلده» و «احمد ابوالقاسمی» حضور داشتند و سخنانی را درباره اين قاری مصری بيان كردند.
در همين راستا، بخش بينالملل خبرگزاری ايكنا در گفتوگو با «عبدالفتاح الطاروطی» قاری نامدار مصری به بررسی سبك قرائت و ويژگیهای ممتاز استاد حصان پرداخته است كه متن اين مصاحبه ارائه میشود.
ديدگاه شما درباره ابعاد فنی قرائت استاد عبدالعزيز حصان چيست؟
عبدالعزيز محمد حصان دارای سبك فنی پيشرفتهای در قرائت قرآن كريم بود كه بسياری از ويژگیهای ممتاز قاريان بزرگ جهان اسلام را شامل میشد، توانمندیهای صوتی بسيار بالا و قوی داشت و قرآن كريم را با نفسهای كوتاه قرائت میكرد؛ اين قاری بزرگ مصری صوت قرآنی را بسيار سليس، روان و زيبا ادا میكرد، به گونهای كه شنونده احساس میكرد، هنگامی كه استاد عبدالعزيز حصان آيات قرآن را تلاوت میكند، مفاهيم و مبانی آيات را به خوبی میفهمد.
ويژگی ممتاز استاد شيخ عبدالعزيز حصان نسبت به ساير قراء بزرگ جهان را در چه میدانيد؟
شيخ محمد عبدالعزيز حصان دارای صدايی معنوی و روحانی بود و روح و جان شنوندگان را تحت تأثير قرار میداد، قبل از اين كه گوش شنوندگان را مورد خطاب قرار دهد؛ اين قاری مصری آموزهها، احكام و مبانی قرآن را به خوبی درك میكرد و در وقف و ابتدا استاد بود.
الطاروطی: |
از ويژگیهای خاص استاد حصان نسبت به شنوندگان اين بود كه عوام ادای صوت قرآنی اين قاری نامدار مصری را نمیشناختند، اما اهل تخصص و شنوندگان آشنا با قرائتهای قرآنی به صدای استاد شيخ عبدالعزيز عشق میورزيدند |
آيا استاد حصان دارای سبك و اسلوب خاصی در قرائت قرآن بود يا از ساير مشاهير قرائت پيروی میكرد؟
استاد عبدالعزيز محمد حصان دارای سبك خاصی در قرائت قرآن بود و همه میدانند كه اين استاد بزرگ از برترين قاريان مصر در زمينه ادای صوت قرآنی بود، زيرا توانمندی صوتی بالايی داشت و حتی از ويژگیهای خاص وی نسبت به شنوندگان اين بود كه عوام ادای صوت قرآنی استاد حصان را نمیشناختند، اما اهل تخصص و شنوندگان آشنا با قرائتهای قرآنی به صدای استاد شيخ عبدالعزيز عشق میورزيدند.
چرا استاد عبدالعزيز حصان ملقب به «ذی الصوت الدافی»(دارای صدای گرم و ملايم) و «القاری الفقيه» است؟
استاد عبدالعزيز حصان با فهم و درك قرآن را قرائت میكند و معانی و مفاهيم آيات را به خوبی میفهميد؛ وقفهای قرآنی وی دلالت بر تعمق وی بر آيات قرآن دارد و اين كه با فكر و بينش قرآن را قرائت میكرد؛ استاد شيخ عبدالعزيز حصان با وقوف و آگاهی كامل وقف میكرد و به شيوهای قرآن را قرائت میكرد كه بتواند مفاهيم و معنای قرآن را به شنوندگان القا كند.
آيا خاطرهای از استاد عبدالعزيز حصان داريد؟
من با استاد عبدالعزيز حصان ارتباط نزديكی داشتم و تلفنی بسيار باهم صحبت میكرديم، استاد حصان از قرائتهای من كه در راديو مصر تلاوت میكردم، بسيار متأثر میشد و پس از هر تلاوت با من تماس میگرفت و به من میگفت: «استاد طاروطی در اين قرائت بسيار خوب بودی، صوت قرآنی را بسيار زيبا و ممتاز ادا كردی» و اين مسأله باعث شجاعت و اعتماد به نفس بيشتر من میشد و انگيزه من برای ممارست و تلاش در زمينه ادای صوت قرآنی را بيشتر میكرد.
نظر شما درباره تكريم حافظان و قاريان و فعالان قرآن و تأثير آن در نشر فرهنگ قرآنی در جامعه چيست؟
زمانی كه جوانان مسلمان مشاهده میكنند كه كشورهای اسلامی و مؤسسههای قرآنی حافظان و قاريان قرآن را تجليل میكنند اين مسأله باعث عشق به قرآن در ميان جوانان میشود و آرزو میكند كه قاری قرآن باشد تا در زندگی و حتی پس از مرگ مورد تكريم و تجليل جامعه و علاقمندان به اين كتاب الهی قرار گيرد، آن چنان كه اين مشاهير قراء از سوی خبرگزاری قرآن ايران(ايكنا) و جامعه ايران تكريم میشوند.
سخنان پايانی:
من پيوسته به نوارهای صوتی استاد عبدالعزيز حصان گوش فرا میدهم و اميدوارم اين ميراث قرآنی ارزشمند حفظ شود و نوارهای صوتی اين استاد در ميان جوانان كشورهای اسلامی توزيع شود تا جوانان از قرائت قرآنی اين استاد بزرگ بهرهمند شوند، زيرا قرائت زيبای استاد عبدالعزيز حصان به طوری كه در برخی مواقع سه تا چهار كلمه را با يك نفس قرائت میكند، برای جوانان بسيار مؤثر و جذاب است و باعث تأثيرگذاری قرآن در قلوب شنوندگان میشود.
همچنين، آرزو میكنم كه خبرگزاری قرآنی ايران(ايكنا) پيوسته در زمينه خدمت به قرآن موفق باشد و از ايكنا به عنوان يك سازمان تخصصی قرآنی كه برای حفظ ميراث اهل قرآن و تكريم آنها تلاش میكند، صميمانه تشكر میكنم، اما من از اين سازمان اسلامی قرآنی خواهش میكنم كه قاريان را تا زمانی كه زندهاند تكريم كند، زيرا قاريانی كه فوت كردهاند، اين تجليل و تكريم را احساس نمیكنند و اگر قاريان تا زمانی كه زندهاند مورد تجليل و تكريم قرار گيرند، احساس میكنند كه ارزش كار آنان بيشتر ديده میشود و ديگران قرائت زيبای آنان را دوست دارند.
استاد محمد عبدالعزيز حصان در ۲۸ آگوست سال ۱۹۲۸ ميلادی برابر با ۱۳۰۷ هجری شمسی در روستای «الفرستق» از توابع شهر «كفرالزيات» در استان غربيه يعنی در محل تولد استاد مصطفی اسماعيل و خليل الحصری به دنيا آمد.
با پيگيری پدر محمد حصان و به دليل نابينايی اين كودك، وی تمام وقت خويش را صرف فراگيری قرآن كرد و در هفت سالگی در مكتبخانه و در محضر استاد «عرفه الرشيدی» موفق به حفظ كامل قرآن كريم شد.
يكی ديگر از موفقيتهای استاد محمد حصان در عرصه تلاوت قرآن كريم اين بود كه در يكی از مشهورترين مساجد مصر به نام مسجد «الاحمدی» شهر طنطا كه در حال حاضر قاری رسمی اين مسجد استاد «محمد بسيونی» است، به عنوان قاری رسمی به تلاوت پرداخت.
http://shefa-qoran.blogfa.com/
استاد راغب مصطفی غلوش
استاد راغب مصطفی غلوش قاری مسجد دسوقی در دسوق به روز 5 جولای 1938 میلادی در روستای (برما) مركز طنطا در استان غربی متولد شد …پدرش می خواست كه وی را به تحصیل علوم ابتدائی بفرستد تا صاحب پست بزرگی شود ولی تدبیر امور به دست خالق متعال است در روستا مكتب های زیادی بودند و گرایش ورویكرد به آنها كاملا محسوس و و ملموس بود و مردم در آنزمان از آنجا كه كلمه (عالم ) جز به رجل دینی مخصوصا امام مسجد كه خطبه نماز جمعه را می خواند اطلاق نمی شد به حفظ قرآن كریم توسط فرزندانشان همت میگماشتند تا آنها عالم شوند .
بخاطر مصلحتی كه فقط خداوند از آن آگاه است یكی از نزدیكان به پدر او حاج مصطفی غلوش راهنمائی می كند كه فرزندش راغب را به یكی از اساتید حفظ بسپارد تا حفظ قرآن را به او بیاموزد و به خاطر اشتیاق و عرق دینی شدیدی كه در دل اهل روستا مانند حاج مصطفی وجود داشت او با این نظر موافقت كرد و راغب را گوشزد نمود كه هر روز پس از درس به مكتب برود…
و اما موهبت الهی خودش را نشان داد و كودك 8 ساله موضوع گفتگوی اهل روستا مخصوصا اساتید حفظ و حفاظ شد به خاطر صدای زیبایش تاثیر به سزائی در شدت اهتمام استادمان به او و خیر خواهی و مراقبت دائمی از او داشت چرا كه آثار خوبی را در چهره او می دید و آینده روشنی در میان مشاهیر قاریان را از وی متوقع بود وهمین مسئله باعث شد كه راغب تاقبل از 10 سالگی موفق به حفظ قرآن كریم گردد و بعد از حفظ كامل قرآن، نیكو دانستن احكام آن بدست شیخ عبدالغنی شرقاوی در روستای برما.
درسن 14 سالگی ذكر خیرش به روستاهای همجوار رسید و پیشرفت تا به شهر طنطا جایگاه عالمان هم رسید در رمضان سال 1953 دعوتهائی پشت سر هم از روستاها و شهرهای نزدیك به روستا به او رسید در سن 15 سالگی به روستای (محلة القصب) در استان كفر الشیخ دعوت شد این مهم در ابتداء كار سختی بود در میان فضائی كه امواج رقابت در بین خبرگان كرسی تلاوت در این منطقه مخصوصا استان غربی موج می زند چگونه بدین جایگاه بلند نائل گردد.
قاری جوان وجوانمرد و جسور به آنچه می دید و یا می شنید كه رقابتها و مسابقاتی كه آتش آنرا قاری یگانه استاد مصطفی اسماعیل بر افروخته بود به اوج خود می رسد اعتنائی نمیكرد بر او لازم بود كه بدنبال عواملی بگردد كه او را برای وقوف بر این سرزمین سخت كمك كند و نیز قواعدی استوار كه از میان آنها بتواند به دعوتی كه احیانا از طرف یكی از ایشان به او برمی خورد پاسخ گوید .
او به درستی دریافت كه بزرگواری و عظمت از جانب خود او سر نخواهد زد وهمانا بر طالب آن لازم است كه با كوشش ومداومت به سویش سعی كند، بنابراین استادی استوار و متین در علوم قرآن را جستجو نمود تا علم تجوید و قرائات را از او فرا گیرد او متوجه قبله علوم قرآن شهر طنطا شد و به مؤسسه و آكادمی قرائات در مسجد احمدی ملحق شد و مرحوم استاد ابراهیم طبلیهی متولی امور او شد ، استاد راغب می گوید:
"... و من موفق شدم كه در منطقه خودمان یك نمونه عالی از استاد مصطفی اسماعیل قرار بدهم من در صدد تقلید او بر آمدم و به شهر طنطا رفته و بدنبال عالم قرائاتی می گشتم تا اینكه یكی از معروفین مرا به مردی در مؤسسه احمدی راهنمایی كرد كه نامش مرحوم شیخ ابراهیم طبلیهی بود كه به من تجوید و احكام درست را آموخت و من در نزد او قرائت كردم و او مرا ترغیب كرد تا هر روز در مقام احمدی قرائت كنم ، مخصوصا ما بین اذن و اقامه عصر، بسیاری اطراف مرا پر می كردند و به لطف خداوند دردل بسیاری از مردم راه پیدا كردم بالاخص به جهت اینكه من از استاد مصطفی در اداء اعجاب بر انگیز و محبوبش در نزد مردم تقلید میكردم ، من به روستاهای استان غربی دعوت شده و در استانهای همجوار هم شناخته شدم از چیزهائی كه مرا كاملا به خودم مطمئن می ساخت كوشش و مقاومت و حرص زیاد و شدید من بر قرآن كریم و تلاوت همراه با تعهد و تقوای آن بود"
قاری جوان راغب مصطفی غلوش توانست در سن كوچكی و قبل از 18 سالگی برای خود مجد و عظمتی بیافریند ،با اینكه حق دفاع از وطن بر عهده او قرار گرفت و برای سربازی و اداء خدمت خوانده شد چیزی كه چاره و گریزی از آن نبود، در سال 1958م در حالیكه 20 سال داشت سربازی را شروع كرد و به مركز آموزش اداره امنیت مركزی فرستاده شد او می گوید :
"... وبا توجه به اینكه من به نیروهای امنیت مركزی ملحق شده بودم دائما به مسجد امام حسین علیه السلام تردد میكردم و خبر میگرفتم تا اینكه اگر شده حتی یك آیه در بزرگترین و مشهورترین مساجد مصر و قاهره قرائت كنم و بر این امر حریص بودم كه خود را به مسئولین مسجد عرضه كنم تا شاید برایم فرصتی پیش آید تا ده آیه ای قرائت كنم یا در این مسجد بزرگ اذان بگویم به شیخ مسجد حسینی شیخ حلمی عرفه معرفی شدم و آنچه مقدور بود از قرآن در نزدش خوانده و او بسیار از من خوشش آمد …و روزی به آنچه در درونم بود تصریح كرده و از او خواستم كه بزرگواری كرده و به من برای اذان و قرائت یك عشر قبل از اقامه نماز اجازه دهد ، او به من گفت: راغب اگر شیخ طه فشنی تاخیر كرد فرصتی برای تو خواهد بود ، من از ته قلب از خداوند خواستم كه شیخ طه فشنی تاخیر كند و گوئی كه درهای آسمان بتمامی باز گشته بود و خداوند دعوت مرا اجابت فرمود و شیخ فشنی تاخیر كرد و موعد اذان نزدیك شد و شیخ حلمی به من گفت: آماده باش و به مسئول مسجد گفت: بگذار راغب اذان بگوید پس اجازه داد و مرا در كنار شیخ محمد غزالی (رحمه الله ) نگه داشت تا وقتی كه با فرارسیدن وقت نماز عصر از درس فارغ گردد ، شیخ مصطفی اسماعیل عبارتی را در آخر اذان اضافه می كرد و می گفت: ((…الصلاة و السلام علیك یا نبی الرحمة یا ناشرالهدی یا سیدی یا رسول الله )) من هم همچنانكه استاد مصطفی اذان می گفت اذان گفتم این در حالی بود كه من لباس سربازی به تن داشتم كه نظر مردم را به من جلب می كرد این موضوع در ماه رمضان اتفاق افتاد و صدا در حال روزه خوب و كشیده و زیبا می شود ومن 10 آیه را خواندم و از سوره الحاقة هم شروع كردم و جو مسجد منقلب شد تا آنجا كه من شبیه خیمه ای در وسط میدانی شدم و در قرائت فرو رفتم چرا كه مردم با گفتن الله یفتح علیك، یبارك فیك، تانی الآیة، به من شجاعت می بخشیدند ومن آیات را بنا به خواست افراد موجود در مسجد بیش از یكبار خواندم و زمان تلاوت به بیش از نیم ساعت رسید ، من به پادگان برگشتم در حالیكه شادی ام وصف ناشدنی و اعتماد به نفسم از اینكه مسجد پادگان را در طول مدت خدمتم به من واگذار كرده بودند زیاد شده بود به من برای خروج در هر زمانی اجازه می دادند و من به مسجد امام حسین علیه السلام زیاد رفت و آمد میكردم و به واسطه این مسجد شهرت پیدا كردم و با این مسئله من خیلی خوشحال شدم چرا كه در مسجدی قرائت می كردم كه مرحوم شیخ محمود خلیل حصری در آن سوره می خواند و مرحوم شیخ طه فشنی در آن اذان می گفت و مرحوم دانشمند بزرگوار استاد غزالی در آن درس می داد و خطبه می خواند این شرف عظیمی بود كه هر كس در سن من و هر حافظ قرآنی آنرا آرزو داشت "
دانلود اذان
۱- آقاتی :Aghati.wma ۲- طوخی :Toukhi.wma ۳-صبحدل :Sobhdel.wma ۴- غلوش :Ghalvash.wma ۵-شریف :Hossein-ali-sharif.wma ۶-رضاییان :Rezaeian.wma اذان های زیر برای تقلید نیستند ( توضیحات کامل در مقاله آموزشی راجع به اذان) ۷- منشاوی :azaz menshavi . rar ۸-حرم امام رضا :Haram-emam-reza.wma ۹- اذان دانشگاه ( انتظار ):Entezar.wma ۱۰-منشاوی :Menshawi.wma ۱۱-موذن زاده (۱):Moazenzadeh1.wma ۱۲-موذن زاده ۲:Moazenzadeh2.wma ۱۳-سلیم موذن زاده :Moazenzadeh_Salim.wma ۱۴-شعیشع :Shoaisha.wma ۱۵-علی البنا :Albanna.wma ۱۶-حصری :Alhosary.wma ۱۷-نقشبندی:Naghshbandi.wma ۱۸-عبدالرحمن :Abdorrahman.wma ۱۹-الفشنی :Alfashni.wma ۲۰-اذان مکه :Makeh.wma ۲۱ -سعید حافظ :Saeed-hafez.wma ۲۲-محمدحسین ابوریه :Mohammad-hossein-aborieh.wma
۲۳-اذان در مقام حجاز سید متولی عبدالعال :hijaz_mitwali.mpeg ۲۴-اذان به مقام حزین :Hazin.wma ۲۵-اذان در مقام چهار گاه :jaharkarاذان چهار گاه.mpeg ۲۶- اذان در مقام عجم :ajam_bilal.mp3 ۲۷-اذان به مقام صبا ترکی :Saba_Turky.ram |
|
۲۸- اذان به مقام شوق فزا :shoqfaza.mpeg |
|
۲۹-اذان در مقام نهاوند :nahawand_ahmed.mp3 |
|
|
|
|
دانستنی های قرآن :معجزه هاي شگفت رياضي و عددی قرآن
معجزه هاي رياضي و عددي در قرآن
خداوند متعال در سوره بقره آيه ي 22 مي فرمايد : «اگر از آنچه كه بر بنده خودمان فرو فرستاده ايم در تعجب و ترديد مي باشيد . پس (حداقل) يك سوره مشابه آن بياوريد و در اين كار از هر كه خواهيد كمك بگيرد . و در آيه بعد از آن مي فرمايد : «اگر نتوانستيد كه هرگز هم نخواهيد توانست از آتشي بترسيد كه براي كافران آماده شده است» .
اصولاً قرآن به حدي شيوا و روان است كه هر كس حتي كمترين آشنايي با زبان عربي داشته باشد با خواندن يا شنيدن قرآن ناخودآگاه در مي يابد كه هيچ فرد سخنوري نمي تواند چنين بياني داشته باشد و كلام و سخن هيچ انساني نمي تواند باشد .
معجزه قرآن فقط به معارف عميق عقلي و اجتماعي ، علوم غيبي و معاني شگفت انگيز و شيوايي و رواني كلام محدود نمي شود و هر روز ابعاد تازه اي از شگفتيهاي قرآن كشف مي شود .
بى پايگى افتخارات قومى و نژادى
در روضه كافى مى نويسد: ((روزى سلمان فارسى در مسجد
پيغمبر نشسته بود، عده اى از اكابر اصحاب نيز حاضر بودند، سخن از اصل و نسب به
ميان آمد، هر كسى درباره اصل و نسب خود چيزى مى گفت و آن را بالا مى برد، نوبت به
سلمان رسيد، به او گفتند تو از اصل و نسب خودت بگو، اين مرد فرزانه تعليم يافته و
تربيت شده اسلامى به جاى اين كه از اصل و نسب و افتخارات نژادى سخن به ميان آورد،
گفت
:
- ((انا
سلمان بن عبداللّه ))، من نامم سلمان است و فرزند يكى از بندگان خدا
هستم ، ((كنت ضالا فهد انى اللّه عزوجل بمحمد))، گمراه بودم و خدا به وسيله محمد (ص ) مرا
راهنماى كرد، ((و كنت عائلا فاغنانى اللّه
بمحمد))، فقير بودم
و خداوند به وسيله محمد (ص ) مرا بى نياز
كرد.
((و كنت
مملوكا فاعتقنى اللّه بمحمد))، برده بودم و خداوند به وسيله محمد (ص ) مرا
آزاد كرد. اين است اصل و نسب من .
در اين بين رسول خدا وارد شد و سلمان گزارش جريان را به عرض آن حضرت
رساند.
رسول اكرم رو كرد به آن جماعت كه همه از قريش بودند و فرمود:
((يا معشر
قريش ان حسب الرجل دينه ، و مروئته خلقه ، واصله عقله )).
يعنى : اى گروه قريش ، خون يعنى چه ؟ نژاد يعنى چه ؟ نسب افتخارآميز
هر كس دين اوست ، مردانگى هر كس عبارت است از خلق و خوى و شخصيت او، اصل و ريشه هر
كس عبارت است از عقل و فهم و ادراك او، چه ريشه و اصل و نژادى بالاتر از عقل !؟
يعنى به جاى افتخار به استخوانهاى پوسيده گنديده ، به دين و اخلاق و
عقل و فهم و ادراك خود افتخار كنيد.
راستى ، بينديشيد، ببينيد سخنى عالى تر و منطقى تر از اين مى توان
ادا كرد
منبع: داستانهاى استاد، عليرضا مرتضوى كرونى
بخت نصر
يعقوبى مى گويد:
بخت نصر پادشاه بابل به اورشليم آمد و در بنى اسرائيل كشتار كرد و
اسيرشان نمود و آنها را به زمين بابل برد و سپس به زمين مصر حمله كرد و فرعون لنگ
پادشاه آن را كشت . بخت نصر تورات و آنچه از كتابهاى پيغمبران در هيكل بود همه را
گرفت و در چاهى نهاد و آتش در آن افكند و از خاك ، انباشته ساخت .
ارمياى پيغمبرى هم در اين زمان بود و چون از رسيدن بخت نصر آگاه شد،
تابوت سكينه را برداشت و آن را در غارى كه هيچ كس آگاه نبود نهاد و از بخت نصر جز
ارمياى رهايى نيافت .
شماره كسانى كه بخت نصر به زمين بابل كوچ داد، هيجده هزار نفر بود كه
هزار نفر پيغمبر در ميان آنها بود و پادشاه شان ((يحنيا)) پسر يهوياقيم بود و يهوديهاى عراق
از اينها هستند. گويند: ارمياى پيغمبر گفت :
- خدايا به دادگرى تو بيش از ديگران دانايم ، پس
براى چه بخت نصر را بر بنى اسرائيل چيره ساختى ؟
خدايش وحى فرمود:
- من از بندگان گنهكار خود به وسيله بدترين خلق
خود انتقام مى گيرم .
پيوسته بنى اسرائيل زير دست بخت نصر گرفتار بودند تا آنكه زنى از
آنها گرفت كه او را ((سيحب )) دختر ((سلتايل )) مى گفتند و او خواهش كرد كه بخت
نصر بنى اسرائيل را به شهرشان بازگرداند و چون نبى اسرائيل به شهر خود بازگشتند ((زربابل )) پسر ((سلتائيل )) را به پادشاهى برداشتند. و او شهر
اورشليم را ساخت و هيكل را از نو بنا كرد و چهل و شش نفر در اين كار بود.
در زمان او، خدا، بخت نصر را به صورت چار پاى ماده اى درآورد و او
هفت سال در ميان چارپايان گوناگون مى گشت . آنگاه گفته اند كه خدا توبه اش را
پذيرفت و او را به صورت آدمى زنده گردانيد، سپس مرد.
زربابل بود كه تورات و نوشته هاى پيغمبران را از چاهى كه بخت نصر
آنها را در آن دفن كرده بود بيرون آورد و آن كتابها را بى آنكه سوخته باشد، همانطورى
كه بود، يافت . سپس نسخه هاى تورات و كتابهاى انبياء و احكام و شريعتهاى آنها را
دوباره باز آورده و اول كسى بود كه اين كتابها را نوشت
منبع: عبرت هاى تاريخ، نويسنده : وهاب جعفرى
دلايل توجه ويژه ي ايرانيان به تشيع – کتاب شب ها پیشاو
دلايل توجه ويژه ي ايرانيان به تشيع – کتاب شب ها پیشاور
پرسش: چرا ايرانيان توجه خاصي به تشيع دارند؟
پاسخ: بعد از فتح ايران به دست قواي مسلمين، ايرانيان آزادي نسبي داشتند و اکراه و اجباري هم در پذيرش دين مقدس اسلام نداشتند. ولي بر اثر معاشرت با مسلمين، به حقانيت اسلام پي بردند و دين چندين هزار ساله خود را، ناقص تشخيص داده و به اسلام گرويدند.
ايرانيان تنها در زمان خلافت هارون و مأمون به ولايت اميرالمؤمنين(عليه السلام) به دليل تشريف فرمايي حضرت رضا و امامزادگان همراه علاقمند نشدند، بلکه از زمان خود پيامبر خدا(صلي الله عليه وآله) اين مودت در دل ايرانيان ريشه دوانيد. به طوري که هر ايراني، پس از آن که به مدينه مسلمان وارد مي شد، حق و حقيقت را در علي(عليه السلام) مي يافت و به امر و راهنمايي پيامبر خدا(صلي الله عليه وآله) به حبل متين و ريسمان ولايت آن حضرت چنگ مي زد. نمونه آن ها هم سلمان فارسي بود که بنا به روايت علماي همه فرقه ها، پيغمبر خدا(صلي الله عليه وآله)درباره وي فرمود: «سلمان از ما اهل بيت است»[1] و از همان ابتدا به سلمان محمدي معروف شد. بدان جهت سلمان از شيعيان خالص علي(عليه السلام) گرديد که مکرر از پيامبر خدا شنيده بود: «کسي که علي(عليه السلام) را اطاعت نمايد، مرا اطاعت نموده و کسي که مرا اطاعت نمايد خدا را اطاعت نموده است. کسي هم که با علي(عليه السلام) مخالفت نمايد، مرا مخالفت نموده و کسي که مرا مخالفت نمايد خدا را مخالفت نموده است».[2] به همين جهت سلمان از مخالفان سرسخت سقيفه بود.
[ صفحه 25]
از طرفي ديگر، هر ايراني که به مدينه مي رفت و مسلمان مي شد وقتي که برخورد بزرگان و صحابه را مي ديد، غالباً جذب سجاياي اخلاقي اميرالمؤمنين و اهل بيت مي شد. علاوه بر اين ها برخورد با ملاطفتي که اميرالمؤمنين(عليه السلام) با شاهزادگان اسير ايراني نمود، ايرانيان را به مقام شامخ و مقدس آن بزرگوار و عترت طاهره اش، متوجه ساخت. بنابر نقلي، وقتي که اسراي مدائن (تيسفون) وارد مدينه شدند، خليفه دوم ـ عمر ـ دستور داد تمام اسيران زن به کنيزي مسلمانان در آيند. اميرالمؤمنين(عليه السلام) او را از اين کار منع نموده و فرمود: شاهزادگان مستثني و قابل احترام هستند. چون دو دختر يزدگرد پادشاه ايران در ميان اسيران بودند به آن ها اختيار داده شد که برخيزند و هر فردي از مسلمانان را که بپسندند آزادانه به شوهري خويش اختيار کنند. اين دو دختر در بين مسلمانان نظر کردند و يکي از آن ها به نام «شاه زنان» محمد بن ابي بکر را که تربيت شده خود اميرالمؤمنين(عليه السلام)بود و ديگري که «شهربانو» نام داشت حضرت امام حسين(عليه السلام) را برگزيدند و به عقد شرعي آنان در آمدند. خداوند فرزندي به نام محمد (قاسم فقيه) به شاه زنان داد که وي پدر بزرگ مادري امام ششم شيعيان، امام جعفر صادق(عليه السلام) بود. از شهربانو نيز امام چهارم شيعيان، حضرت زين العابدين(عليه السلام) متولد گرديد. پخش اين خبر در بين ايرانيان، باعث علاقمندي آنان به امام علي(عليه السلام) شد. مخصوصاً بعد از فتح ايران، قلباً به آن حضرت توجه کامل نمودند.
بنابراين وقايعي که در زمان ديالمه و آل بويه اتفاق افتاد، فقط پرده از روي اين حقيقت (علاقه به علي و خاندانش) برداشته و ايرانيان آزادي يافتند تا مکنونات قلبي خويش را آشکار نمايند.
در دوران سلطنت غازان خان مغول (نام اسلامي او محمود خان بود) که خود او به اهل بيت طهارت توجه خاصي داشت، مذهب تشيع آشکارتر شد. پس از وفات وي، برادرش شاه محمد خدابنده (اولجايتو) به پادشاهي رسيد و در حضور خود، مجالس مناظره اي را بين علامه حلي و خواجه نظام الدين قاضي القضات شافعي ترتيب داد. در آن جلسات، مبحث امامت مورد بحث و بررسي قرار گرفت و علامه حلي، امامت بلافصل اميرالمؤمنين(عليه السلام) را اثبات و ادعاي خلافت بقيه خلفا را ابطال و رد نمود. در اين
[ صفحه 26]
جلسات، علامه حلي چنان راه تشکيک را بر حضار بست که طرف مقابل او، يعني خواجه نظام الدين قاضي القضات شافعي گفت: «دلايل شما بسيار محکم، قوي و متقن است اما چون گذشتگان ما بر اين راه رفته اند ماهم براي جلوگيري از تفرقه کلمه اسلام، بايد همان راه را رفته و پرده دري نکنيم». از آنجايي که شاه محمد خدابنده تعصبي نداشت، پس از استماع اين دلايل، مذهب اماميه را اختيار و به تشيع گرويد و آزادي مذهب شيعه را درتمام بلاد ايران صادر و اعلام کرد. سپس به تمام واليان و فرمانداران خود دستور داد که در مساجد و در خطبه ها نام اميرالمؤمنين علي(عليه السلام) و ساير ائمه اطهار را بخوانند. او همچنين دستور داد عبارات: «لا إِلهَ إِلاَّ اللّهُ»، «مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللّهُ» و «عليّ وليّ الله» را روي مسکوکات رايج حک کنند. سپس علامه حلي را که از حله احضار کرده بود، نزد خود نگه داشت و براي او مدرسه علميه ساخت. بدين ترتيب، ولايت و امامت علي ابن ابي طالب(عليه السلام) در سراسر ايران جهانتاب شد و اينک ايرانيان، شيعه علي(عليه السلام)و يازده فرزند معصومش مي باشند.
به طور کلي علت گرايش به تشيع در ايران از آغاز تا قرن دهم و از قرن دهم تا کنون را چنين مي توان خلاصه نمود:
1 ـ برخورد متعصبانه عمر عليه ايرانيان
2 ـ سياست حق گرايانه اميرالمؤمنين نسبت به عموم مردم بدون تعصب قومي
3. فضائل اهل بيت و برخورد جذاب آن ها با افرادي که از ايران مي آمدند
4 ـ عکس العمل ظلم هايي که به ائمه و شيعيان روا مي شد.
5 ـ اعزام دانشمندان و مبلغين از طرف ائمه(عليهم السلام) مانند زکريا بن آدم، عبدالله بن سعد اشعري... به قم و ساير شهرها
6 ـ تشريف فرمائي امام رضا(عليه السلام) به ايران
7 ـ مهاجرت امام زادگان در پي مسافرت ايشان، عزيمت امامزاده ها از ترس خلفا و تبليغ آن ها در نقاط مختلف ايران، مهاجرت سادات به علت وجود امنيت نسبي.
8 ـ تلاش علماي شيعه مثل شيخ صدوق، علامه حلي، شيخ بهائي، علامه مجلسي و...
[ صفحه 27]
9 ـ روي کار آمدن حکومت هاي شيعي نظير آل بويه، ديالمه و بويژه صفويان.
10 ـ هماهنگي و همکاري تنگاتنگ علماي شيعه با دولت هاي طرفدار شيعه نظير صفويه.
11- اعلام مذهب شيعه به عنوان مذهب رسمي ايران.[3] .
داستان خلافت على (ع)
))ابن ابى الحديد)) مى گويد: بعد از
قتل عثمان ، مردم در مسجد جمع شده بودند كه ببينند كار خلافت به كجا مى كشد. و چون
غير از على (ع ) كسى ديگر نبود كه مردم به او توجهى داشته باشند و از طرفى هم عده
اى بودند كه رسما خطابه مى خواندند و سخنرانى مى كردند. و در اطراف شخصيت على (ع )
و سوابق او در اسلام صحبت مى كردند، مردم هجوم آوردند و با على (ع ) بيعت كردند،
آن سخنان را كه فرمود:
- مرا رها كنيد و ديگرى را بگيريد زيرا اوضاع
آينده چنين و چنان است و به علاوه من كسى نيستم كه از آنچه خود مى دانم كوچكترين
انحرافى پيدا كنم . در همين وقت بود كه آمده بودند بيعت كنند و به عنوان اتمام حجت
در اول كار خود، آن سخنان را ايراد كرد.
مى گويد: در روز دوم رسما در مسجد بالاى منبر رفت و به آنچه روز
گذشته با اشاره گفته بود تصريح كرد و فرمود:
- خداوند خودش مى داند كه من علاقه اى به امر
خلافت ، از آن جهت كه رياستى و قدرتى است ندارم ، از پيغمبر اكرم شنيدم كه فرمود:
- هر كس بعد از من زمام امور امت را به دست
بگيرد، روز قيامت او را بر صراط نگه خواهند داشت و ملائكه الهى نامه عمل او را باز
مى كنند اگر به عدالت رفتار كرده باشد، خداوند او را به موجب همان عدالت نجات
خواهد داد و گرنه ، صراط تكانى مى خورد و او را به قعر جهنم مى اندازد.
بعد به عده اى كه دنيا آنها را در خود غرق كرده و املاك و نهرها و
اسبان عالى و كنيزكان نازك اندام براى خود تهيه كرده اند، فردا كه همه اينها را از
آنها مى گيرم و به بيت المال برمى گردانم و به آنها همانقدر خواهم داد كه حق
دارند، نيايند و نگويند كه على ما را اغفال كرد، اول چيزى مى گفت و حالا طور ديگرى
عمل مى كند. على آمد و ما را از آنچه داشتيم محروم كرد. من از همين الان برنامه
روشن خود را اعلام مى كنم .
بعد شرحى صحبت كرد و چون عده اى كه براى خود امتياز قائل بودند و
مورد اتهام بودند، دليلشان اين بود كه ما حق صحبت و مصاحبت پيغمبر را داريم و در
راه اسلام ، چنين و چنان زحمت كشيده ايم به آنها فرمود:
- من منكر فضيلت صحبت و سابقه خدمت افراد نيستم
، امام اينها چيزهايى است كه خداوند خود، اجر و پاداش آنها را خواهد داد، اينها
مجوز نمى شود كه امروز ما ميان آنها و ديگران فرق بگذاريم ، اين امور ملاك تبعيض
واقع نمى شود.
روز ديگر، آنها كه مى دانستند مشمول حكم امام خواهند شد آمدند و به
كنارى نشستند و مدتى با هم مشورت كردند، نماينده اى از طرف خود فرستادند، آن
نماينده ((وليدبن عقبة بن ابى معيط)) بود، آمد و اظهار داشت :
- يا اباالحسن : اولا خودت مى دانى كه همه ما
اينجا نشسته ايم به واسطه سوابقى كه با تو در جنگهاى اسلام داريم ، دل خوشى از تو
نداريم و غالبا هر كدام از ما يك نفر داريم كه در آن وقتها به دست تو كشته شده ،
ولى ما از اين جهت ، صرف نظر مى كنيم و با دو شرط حاضريم با تو بيعت كنيم .
يكى ، اينكه عطف بماسبق نكنى و به گذشته - هر چه شده - كارى نداشته
باشى بعد از اين هر طور مى خواهى عمل كن .
دوم ، آنكه قاتلان عثمان را كه الآن آزاد هستند به ما تسليم كن كه
قصاص كنيم و اگر هيچكدام را قبول نمى كنى ما ناچاريم به شام برويم و به معاويه
ملحق شويم
.
فرمود: اما موضوع خونهائى كه در سابق ريخته شده ، خونى نبوده كه به
واسطه كينه شخصى ريخته شده باشد، اختلاف عقيده و مسلك بود، ما براى حق مى جنگيديم
و شما براى باطل ، حق بر باطل پيروز شد، شما اگر اعتراض داريد، خونبهائى مى خواهيد
برويد از حق بگيريد كه چرا باطل را درهم شكست و نابود ساخت . اما موضوع اينكه من
به گذشته كارى نداشته باشم و عطف به ما سبق نكنم در اختيار من نيست وظيفه ايست كه
خدا به عهده من گذاشته است .
و اما موضوع قاتلين عثمان ، اگر من وظيفه خود مى دانستم كه آنها را
قصاص كنم ، خودم همان ديروز قصاص مى كردم .
وليد بعد از شنيدن اين بيانات صريح و قاطع باز گشت و به ميان هم
مسلكانش رفت و سخنان امام را به آنها گفت .
آنها هم حركت كردند و رفتند و تصميم خود را بر مخالفت و دشمنى ، يك
طرفى و علنى كردند.
از آن طرف عده اى از اصحاب على (ع ) همين كه از جريانها واقف و مطلع
شدند كه گروهى تشكيل شده و عليه زعامت على تخريب و تحريك مى كنند خدمت على (ع )
آمدند و عرض كردند:
- عامل عمده اى كه سبب اينها ناراضى بشوند و
گروهى تشكيل بدهند مسئله اصرار تو است بر عدل و مساوات ، حتى قضيه تسليم قاتلين هم
بهانه و سرپوشى است روى اين تقاضا، مى خواهند مردم عوام را به اين وسيله تحريك
كنند.
بعضى گفته اند: ((مالك اشتر)) يكى از پيشنهاد دهندگان بود و يا اصلا پيشنهاد كننده او بود، به هر
حال مقصود از اين پيشنهاد اين بود كه اگر مى توانى در اين تصميم تجديد نظر كن .
على (ع ) دانست كه اين فكر شايد در دماغ عامه مردم پيدا شود كه حالا
اين قدر اصرار به اين مطلب لزومى ندارد، حركت كرد و به مسجد رفت و براى يك خطابه
عمومى آماده شد، در حالى كه فقط يك پارچه روى شانه انداخته ، يك پارچه ديگر هم
مانند لنگى به كمر بسته و شمشيرى نيز حمايل كرده بود، بالاى منبر ايستاد و به
كمانش تكيه كرد. شروع به صحبت كرد و فرمود:
خداوند را كه پروردگار و معبود ما است شكر مى كنيم ، نعمت عيان و
نهان او شامل حال ما است ، تمام نعمتهاى او منت است كه بر ما گذاشته است . بدون
اينكه ما از خود استقلالى داشته باشيم ، آنگاه فرمود: افضل مردم در نزد خدا آن كس
است كه بهتر او را اطاعت كند، سنت پيغمبرش را بهتر و بيشتر پيروى كند، كتاب خدا
يعنى قرآن را بهتر احياء كند. ما براى احدى نسبت به احدى فضلى قائل نيستيم مگر به
ميزان طاعت و تقوى . اين قرآن است كه جلو ما حاضر است و اين سيره پيغمبر است كه
همه مى دانيم بر مبناى عدالت و مساوات برقرار بود، بر احدى مخفى نيست مگر آن كه
كسى بخواهد غرض ورزى كند و معاندت بورزد كه آن مطلب ديگرى است . آنگاه اين آيه از قرآن را تلاوت كرد.
- ((يا ايها
الناس انا خلقناكم من ذكر و انثى و جعلناكم شعوبا و قبائل لتعارفوا انّ اكرمكم عند
اللّه اتقيكم
.))
اين آيه را به اين منظور خواند كه بفهماند من به حكم اين آيه
امتيازات شما را لغو مى كنم .(5)
منبع: داستانهاى استاد، عليرضا مرتضوى كرونى
شنوايي مردگان
در جنگ بدر پس از فتح مسلمين
و كشته شدن گروهى از سران و متكبران قريش و انداختن آنها در يك چاه در حوالى بدر،
رسول خدا (ص ) سر به درون چاه برد و به آنها رو كرد و گفت :
ما آنچه را خداوند به ما وعده داده بود محقق يافتيم ، آيا شما نيز
وعده هاى راست خدا را به درستى دريافتيد؟
بعضى از اصحاب گفتند، يا رسول اللّه شما با كشته شدگان و مردگان سخن
مى گوئيد؟!
مگر اينها سخن شما را درك مى كنند؟ فرمود: آنها هم اكنون از شما
شنواترند.
منبع: داستانهاى استاد، عليرضا مرتضوى كرونى
شكوه از على (ع)
پيغمبر (ص )، على را به
فرماندهى لشكرى به يمن فرستاد.
هنگام بازگشت على (ع ) براى ملاقات پيغمبر، عزم مكه كرد. در
نزديكيهاى مكه ، فردى را به جاى خويش به سرپرستى لشركيان اسلام گذاشت و خود براى
گزارش سفر زودتر بسوى رسول اللّه شتافت .
آن شخص حلّه هائى را كه على (ع ) همراه آورده بود در بين لشكريان
تقسيم كرد تا با لباسهاى نو وارد مكه بشوند، وقتى كه على (ع ) برگشت و اين منظره
را ديد، به اين عمل اعتراض كرد، و آن را بى انضباطى دانست ، زيرا نمى بايست قبل از
آنكه از پيغمبر اكرم (ص ) كسب تكليف شود، درباره آن اشياء و غنائم تصميمى گرفته
شود. و در حقيقت از نظر على (ع ) اين كار نوعى تصرف در بيت المال بود كه بدون
اطلاع و اجازه مسلمين انجام مى شد. از اين رو على (ع ) دستور داد: حله ها را از تن
خود بكنند و آنها را در جايگاه مخصوص قرار داد كه تحويل پيغمبر اكرم (ص ) داده شود
تا آن حضرت خودشان درباره آنها تصميم بگيرد.
لشركيان على (ع ) از اين عمل ناراحت شدند، همين كه به حضور پيغمبر
اكرم (ص
) رسيدند و آن حضرت احوال آنها را جويا شد، فورا
از خشونت على (ع ) در مورد حلّه ها شكايت كردند.
پيغمبر اكرم (ص ) آنان را مخاطب قرار داده و فرمود: ((مردم ! از على شكوه نكنيد كه
به خدا سوگند او در راه خدا شديدتر از اين است كه كسى درباره وى شكايت كند))
منبع: داستانهاى استاد، عليرضا مرتضوى كرونى
مشاهدات افسر ترك از نزول عذاب الهى در هنگام وقوع زلزله تركيه
مشاهدات افسر ترك از نزول عذاب الهى در هنگام وقوع زلزله تركيه
نشريه اردنى ((شيحان )) در تاريخ ششم دسامبر 1999 برابر با 16 آذر، در بخش خبرى خود اقدام به
درج بخشهايى از سخنان عبدالمنعم ابوزنط، از نمايندگان اسلامگراى اردن نمود كه در
مسجد مصعب بن عمير، در استان ((مادبا)) در رابطه با علت وقوع زلزله در
تركيه ايراد كرده بود.
به نوشته نشريه ((شيحان )) عبدالمنعم در اين جلسه سخنرانى به
صراحت اعلام كرد كه علت وقوع زلزله تركيه ، برپايى مجلس رقصى در يك پايگاه نظامى
تركيه واقع در سواحل درياى مديترانه بوده كه در اين مجلس گروهى از ژنرالها و
بلند پايگان نظامى اسرائيلى ، آمريكائى و تركيه اى حضور داشتند. در اثناء اين مجلس
رقص و پايكوبى ، يك نظامى عليرتبه تركيه اى ، قرآنى را به دست گرفته و در حال مستى
شروع به پاره كردن و پرتاب آن به زير پاى رقاصه ها نمود و با نعره اى مستانه گفت :
- كجاست خدايى كه قرآن را حفظ كند؟
نشريه صبح كه اين خبر را نقل كرده است در ادامه مطلب مى افزايد: به
دنبال درج اين خبر، مردم اردن در تماس با مسؤ ولان نشريه ((شيحان )) خواستار انجام گفت و گوى نشريه با
ابوزنط شدند تا اين رخداد به صورت مشروح ترى بازگو شود.
عبدالمنعم ابوزنط در اين گفت و گو به نقل از يكى از افسران مسلمان
تركيه كه از حادثه زلزله جان سالم به در برده است ، اعلام كرد: در مراسمى كه به
مناسبت بازنشستگى گروهى از نظاميان عاليرتبه تركيه اى در از پايگاههاى دريايى
تركيه بر پا گرديد، تعدادى از نظاميان عاليرتبه اسرائيل و آمريكائى به همراه يك
گروه از خوانندگان و نوازندگان مشهور اسرائيلى در مجلس حضور يافته بودند. در
اثناء اين مراسم يكى از ژنرالهاى ارتش تركيه در خواست قرآن از يكى از سرهنگهاى
حاضر در جلسه كرد. سرهنگ پس از آوردن يك جلد از كلام الله مجيد، به دستور ژنرال
تركيه از مكلف به خواندن آياتى از قرآن شد. سرهنگ در آن جلسه شروع به تلاوت آياتى
كرد. سپس ژنرال تركيه اى از او خواست تا به تفسير آيات قرائت شده بپردازد كه در
اين ميان ، سرهنگ به دليل عدم آشنايى با معارف و معانى كلام وحى ، از ترجمه و
تفسير آيات مزبور عذر خواهى كرد. در اين هنگام ژنرال تركيه اى با عصبانيت در حالى
كه نعره مى زد:
((كجاست كسى كه اين قرآن را نازل
كرده و در كتابش گفته : ما قرآن را فرستاديم و ما آن را محافظت خواهيم كرد، بيايد
و از كتابش دفاع كند؟)) قرآن را از سرهنگ گرفته و شروع به پاره كردن صفحات و اوراق قرآن كرده
و آنها را زير پاى رقاصه هاى حاضر در مجلس ريخت .
((ابوزنط)) در ادامه اين گفت و گو اظهار داشت : سرهنگ حاضر در مجلس ، در اين
هنگام دچار ترس و اضطراب شديد و به سرعت از مجلس خارج شد و خود را به بيرون
پايگاه نظامى رساند كه در اين هنگام مشاهده مى كند عذاب الهى در حال نزول است .
اين سرهنگ در توصيف آن واقعه وحشتناك مى گويد:
- ناگهان نور شديد قرمز رنگى را مشاهده كردم كه
تمام فضاى منطقه را فرا گرفته و در يك لحظه دريا شكافته شد و همراه با انفجارى
شديد شعله هاى آتش به سوى آسمان زبانه كشيد و لحظاتى بعد به دنبال زلزله اى شديد
منطقه را فرا گرفت .
اما نكته قابل توجه و تاءمل تر آن است كه تاكنون گروههاى تفحص و تجسس
آمريكا، اسرائيل و تركيه اى نتوانسته اند اثرى از بقايا اجساد نظاميان خود از
اين پايگاه نظامى بيايند!
در همين حال سردبير نشريه ((شيحان )) مى گويد:
- اطلاعات ديگرى هم در اين ارتباط وجود دارد كه
به برخى از آنها در نشريات تركيه اشاره شده است .
در پايان اين گفت و گو، شيخ ابوزنط در توصيف اين سرهنگ تركيه اى كه
از اين عذاب الهى جان سالم به در برده ، مى گويد:
- سرهنگ مذكور كه داراى تحصيلات عليه مى باشد به
جهت حفظ جان خود و رعايت مسائل امنيتى و ترس از حكومت لائيكها، حاضر به معرفى خود
در محافل عمومى نشده است . در عين حال ، افراد آگاه به مطلعى كه به اين پايگاه
نظامى رفت و آمد داشته مى گويند:
- تعداد نيروهاى حاضر در اين پايگاه اعم از
سربازان ، گارد حفاظت ، فرماندهان و گروههاى رقاصه ، حدود سه هزار نفر بوده اند كه
تمامى آنها در ميان شعله هاى عذاب سهمناك الهى معدوم شده اند.
شيخ ابوزنط سخنان خود را با قرائت آيه اى از كدام وحى به پايان برد
كه فرمود:
((و اذا اردنا ان نهلك قريه امرنا
منز فيها ففسقوا فيها فحق عليها القول فدمرناها تدميرا)) ؛ ((هنگامى كه ما بخواهيم ساكنان شهرى را به هلاكت برسانيم به سرمستان ((از پول و مقام و شهرت )) آنان امر مى كنيم كه به فسق و فجور بپردازند، آنگاه وعده عذاب الهى
محقق مى شود كه آن شهر را در هم مى پيچيم .))(سوره اسراء، آيه 16((
- نشريه قدس ، سال سيزدهم ، دوشنبه 13 دى 1378، 25 رمضان 1420.
منبع: عبرت هاى تاريخ، نويسنده : وهاب جعفرى